جدول جو
جدول جو

معنی عداف - جستجوی لغت در جدول جو

عداف
(عُ)
اندک. یقال ما ذقنا عدافاً ای شیئاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطرالمحیط). اندک و هیچ چیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عداف
اندک
تصویری از عداف
تصویر عداف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفاف
تصویر عفاف
(دخترانه)
پرهیزکاری، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
خودداری از کار زشت و ناروا، پاکدامنی، پرهیزکاری، پارسایی، عفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطاف
تصویر عطاف
ردا، ازار، چادر، شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نداف
تصویر نداف
پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، پنبه وز، پنبه بز، حلّاج، الباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عراف
تصویر عراف
منجم، غیب گو، کاهن، جادوگر، فال بین، طبیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علاف
تصویر علاف
سرگردان و بیکار، علف فروش، علوفه فروش، کسی که کاه، جو، گندم، زغال و هیزم می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدات
تصویر عدات
دشمنان، جمع واژۀ عادی
در عداد: در شمار، در ردیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قداف
تصویر قداف
کاسه بزرگ، سبوی سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نداف
تصویر نداف
پنبه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداف
تصویر غداف
زاغ، گیسوی دراز زلف سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاف
تصویر عیاف
ننگ داشتن، ناخنوش داشتن خورش یا نوشاک را نخوردن بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علف، چرامین ها بج فروش کاه فروشی علف فروش، آن که جو و کاه و هیزم و یونجه و علف فروشد، برنج فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
پارسائی و پرهیز گاری، پاکدامنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطاف
تصویر عطاف
شمشیر، چادر، دستار، بالا پوش دو تهی (رداء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاف
تصویر عشاف
شیدا مهر ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداء
تصویر عداء
دوری، اندازه، درازا و پهنا یک تک یک بار دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدات
تصویر عدات
جمع عادی، دشمنان بیداد گران جمع عادی دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجاف
تصویر عجاف
کبست (حنظل)، لاغر، زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداف
تصویر اداف
گوش، نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدار
تصویر عدار
مارآبی از آبزیان ملوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوف
تصویر عدوف
نیک چشنده، خورش ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداف
تصویر تداف
بر یکدیگر نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
پزشک، جادوگر، پیش بین کت (فالگیر)، اخترمار غیب گوی جادوگر ساحر. غیب گوی جادوگر ساحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداه
تصویر عداه
جمع عادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدان
تصویر عدان
دریا کنار، رود کنار، هفت سال از زمان
فرهنگ لغت هوشیار
دو دلی، همسنگ کردن، همسواری، برابرآمدن، خمیدن، ماندن، اندازه گرفتن میان دو چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداد
تصویر عداد
همتا، حریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراف
تصویر عراف
((عَ))
غیبگو، جادوگر، ساحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عداد
تصویر عداد
((عِ))
شمار، شماره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدات
تصویر عدات
((عُ))
جمع عادی، دشمنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علاف
تصویر علاف
((عَ لّ))
علوفه فروش، برنج فروش، بیکار، باطل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
((عِ یا عَ))
پاکدامنی، ترک شهوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نداف
تصویر نداف
((نَ دّ))
حلاج، پنبه زن
فرهنگ فارسی معین