جدول جو
جدول جو

معنی عجم - جستجوی لغت در جدول جو

عجم
گنگ
تصویری از عجم
تصویر عجم
فرهنگ واژه فارسی سره
عجم
اعجمیّ، گنگ، بی زبان، حرکتی که روی حرف می گذارند
تصویری از عجم
تصویر عجم
فرهنگ فارسی عمید
عجم
خلاف عرب، ایران و توران ومردم غیر عرب، مردم ایران و ایرانی
تصویری از عجم
تصویر عجم
فرهنگ لغت هوشیار
عجم
((عَ جْ))
نقطه گذاشتن، نقطه
تصویری از عجم
تصویر عجم
فرهنگ فارسی معین
عجم
((عَ جَ))
غیرعرب (مطلقاً)، ایرانی (خصوصاً)
تصویری از عجم
تصویر عجم
فرهنگ فارسی معین
عجم
غیر عرب، کشور ایران
تصویری از عجم
تصویر عجم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عجمی
تصویر عجمی
کسی که عرب نباشد، کنایه از نادان، غافل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجمت
تصویر عجمت
کندزبان بودن، لکنت زبان داشتن، کندزبانی، لکنت زبان
فرهنگ فارسی عمید
دانا جزتازی هرچند که کند زبان نباشد، کاهیده (اعجمی) کند زبان منسوب به عجم غیر عرب (مطلقا)، ایرانی (خصوصا)، بیخبر غافل
فرهنگ لغت هوشیار
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجمت
تصویر عجمت
لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجما
تصویر عجما
جانور، لال گنگ: زن صابونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجمی
تصویر عجمی
((عَ جَ))
منسوب به عجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجمه
تصویر عجمه
((عَ مَ یا مِ))
یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرمابن که از هسته روید، جمع عجمات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجمت
تصویر عجمت
((عُ مَ))
لکنت زبان، ابهام، عدم فصاحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجما
تصویر عجما
بی زبان، زبان بسته
فرهنگ فارسی عمید
گنگ، کندزبان، جزتازی کسی که نتواند فصیح سخن گوید زبان بسته بسته زبان، کسی که نتواند بزبان عربی تکلم کند، کسی که عرب نباشد،جمع اعاجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معجم
تصویر معجم
کتاب لغت، نقطه دار (حرف)
فرهنگ فارسی عمید
پر دخته، واژه نامه، وینارده راژن (مرتب گردیده)، دیلدار (دیل نقطه) رفع ابهام شده ازاله التباس گردیده، کتاب لغت فرهنگ الفبایی قاموس، مرتب بترتیب حروف تهجی. توضیح قزوینی در مقدمه المعجم نوشته: استشکال فاضل ریو که معجم بتخفیف بمعنی مرتب تهجی است و این کتاب (المعجم) نه چنانست مرفوع است بانکه کلمه معجم باین معنی نیز اصلا نیامده است فقط ترکیب اضافی حروف المعجم بشرحی که در کتب لغت مذکور است بمعنی حروف تهجی استعمال میشود لاغیر نه آنکه اعجم - یعجم از باب افعال بمعنی مرتب گردانیدن بحروف تهجی باشد، حرف نقطه دار، نوشته نقطه نهاده. یا حروف معجم. حروف تهجی حروف الفبا. کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر بکار رفته، بفارسی در آورده بپارسی گردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجم
تصویر اعجم
((اَ جَ))
کسی که نتواند فصیح سخن گوید، کسی که نتواند به زبانی غیرعربی سخن بگوید، غیرعرب، جمع اعاجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معجم
تصویر معجم
((مُ عَ جَّ))
کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر به کار رفته، به فارسی درآورده، به پارسی گردانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معجم
تصویر معجم
((مُ جَ))
حرف نقطه دار، کتاب لغت، رفع اتهام شده، مرتب به ترتیب حروف تهجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجماوات
تصویر عجماوات
عجماها، بی زبان ها، زبان بسته ها، جمع واژۀ عجما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجمی نژاد
تصویر عجمی نژاد
از نژاد غیر عرب، ازتخمه ایرانی ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجمستان
تصویر عجمستان
ایرانستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجماوان
تصویر عجماوان
نماز نیمروز و نماز ایوار (عصر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجماوات
تصویر عجماوات
جمع عجماء، چهار پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجماء
تصویر عجماء
مونث اعجم چهارپا، ریگستان بی درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجم
تصویر نجم
(دخترانه)
ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حجم
تصویر حجم
گنجایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علم
تصویر علم
دانش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بجم
تصویر بجم
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدم
تصویر عدم
نبود، نیستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجز
تصویر عجز
درماندگی، ناتوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجب
تصویر عجب
شگفت
فرهنگ واژه فارسی سره