عبدالواحد بن ابی البداح بن عاصم بن عدی الانصاری العجلانی. از مردم مدینه است. از عبدالرحمن بن یزید بن طرفه روایت کند و ابن اسحاق از وی روایت دارد. (از اللباب ج 2 ص 125) عجلان بن زید بن غنم بن سالم بن عوف بن الخزرج، بطنی از انصار است. (از اللباب ج 2 ص 125)
عبدالواحد بن ابی البداح بن عاصم بن عدی الانصاری العجلانی. از مردم مدینه است. از عبدالرحمن بن یزید بن طرفه روایت کند و ابن اسحاق از وی روایت دارد. (از اللباب ج 2 ص 125) عجلان بن زید بن غنم بن سالم بن عوف بن الخزرج، بطنی از انصار است. (از اللباب ج 2 ص 125)
منسوب به عضله. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عضله شود: قوه عضلانی. این دارو قابل تزریق از طریق عضلانی است. (مقابل طریق وریدی). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، صاحب عضله های محکم و بزرگ. آنکه عضلات کلان و سخت دارد. عضله ناک. پیچیده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشتدار. (فرهنگ فارسی معین). - احساسات عضلانی، در اصطلاح روانشناسی، هرگاه بر احساسات وضعی، حس فشار افزوده شود (مانند موقعی که وزنه ای را بلند می کنیم) و کشش در کار باشد آنها را احساسات عضلانی می نامیم. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به روانشناسی تربیتی دکتر سیاسی ص 84 شود. - بافت عضلانی، در اصطلاح پزشکی، نسج عضلانی. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به نسج عضلانی در همین ترکیبات شود. - سلول عضلانی، سلول ماهیچه ای. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سلول و ماهیچه و نیام شود. - غلاف عضلانی، در اصطلاح پزشکی نیام ماهیچه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ماهیچه و نیام شود. - نسج عضلانی، در اصطلاح پزشکی، بافتی است که از سلولهای ماهیچه ای درست شده و تشکیل عضلات بدن را می دهد. بافت عضلانی. بافت ماهیچه ای. (فرهنگ فارسی معین)
منسوب به عضله. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عضله شود: قوه عضلانی. این دارو قابل تزریق از طریق عضلانی است. (مقابل طریق وریدی). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، صاحب عضله های محکم و بزرگ. آنکه عضلات کلان و سخت دارد. عضله ناک. پیچیده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشتدار. (فرهنگ فارسی معین). - احساسات عضلانی، در اصطلاح روانشناسی، هرگاه بر احساسات وضعی، حس فشار افزوده شود (مانند موقعی که وزنه ای را بلند می کنیم) و کشش در کار باشد آنها را احساسات عضلانی می نامیم. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به روانشناسی تربیتی دکتر سیاسی ص 84 شود. - بافت عضلانی، در اصطلاح پزشکی، نسج عضلانی. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به نسج عضلانی در همین ترکیبات شود. - سلول عضلانی، سلول ماهیچه ای. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سلول و ماهیچه و نیام شود. - غلاف عضلانی، در اصطلاح پزشکی نیام ماهیچه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ماهیچه و نیام شود. - نسج عضلانی، در اصطلاح پزشکی، بافتی است که از سلولهای ماهیچه ای درست شده و تشکیل عضلات بدن را می دهد. بافت عضلانی. بافت ماهیچه ای. (فرهنگ فارسی معین)
منسوب است به قیس عیلان بن مضر، ویا قیس بن عیلان بن مضر، و عیلان نام اسب او بود، و گویند آن نام مردی بود که وی را پرورانده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به عیلان (ابوقیس) شود
منسوب است به قیس عیلان بن مضر، ویا قیس بن عیلان بن مضر، و عیلان نام اسب او بود، و گویند آن نام مردی بود که وی را پرورانده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به عیلان (ابوقیس) شود
ماهیچه ای منسوب به عضله قوه عضلانی، گوشتدار. یا احساسات عضلانی. هر گاه بر احساسات وضعی حس فشار افزوده شود (مانند موقعی که وزنه ای را بلند می کنیم) و کشش در کار باشد آنها را احساسات عضلانی می نامیم. یا بافت عضلانی. نسج عضلانی. یا سلول عضلانی. ماهیچه یی. (سلول) یا غلاف عضلانی. نیام ماهیچه یی. یا نسج عضلانی. بافتی که از سلول های ماهیچه یی درست شده و تشکیل عضلات بدن را می دهد بافت عضلانی بافت ماهیچه یی
ماهیچه ای منسوب به عضله قوه عضلانی، گوشتدار. یا احساسات عضلانی. هر گاه بر احساسات وضعی حس فشار افزوده شود (مانند موقعی که وزنه ای را بلند می کنیم) و کشش در کار باشد آنها را احساسات عضلانی می نامیم. یا بافت عضلانی. نسج عضلانی. یا سلول عضلانی. ماهیچه یی. (سلول) یا غلاف عضلانی. نیام ماهیچه یی. یا نسج عضلانی. بافتی که از سلول های ماهیچه یی درست شده و تشکیل عضلات بدن را می دهد بافت عضلانی بافت ماهیچه یی