جدول جو
جدول جو

معنی عجلان - جستجوی لغت در جدول جو

عجلان
(عَ)
ابن رمیثه بن ابی نمی، از امراء مکه است. مولد و وفاتش به مکه بود. پدر وی به سال 745 هجری قمری ولایت را بدو واگذارد و به سال 777 درگذشت.
لغت نامه دهخدا
عجلان
شتابان، ماه شعبان
تصویری از عجلان
تصویر عجلان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ)
گردن. (منتهی الارب). گردن به لغت اهل یمن. (اقرب الموارد) ، سرین. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (لسان العرب) ، قضیب ممدود از خصیه تا دبر. (منتهی الارب) (لسان العرب). القضیب الممدود و مابین السبیلین من الرجل و المراءه. (اقرب الموارد) ، مابین خصیه و دبر. (منتهی الارب). مابین خصیه و فقحه. (لسان العرب) ، مابین قبل و دبر. (لسان العرب) ، زیر زنخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عسل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عسل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نام جائی است، و در شعر ابودؤاد ایادی آمده است:
بالبطن من علجان حل ّ به
دان فویق الارض اذ ودقت.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
درختان خاردار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رجل، جمع واژۀ رجل، جمع واژۀ رجل. (منتهی الارب) ، رجلان، بمعنی پیاده. (آنندراج). مرد پیاده. ج، رجالی ̍، رجالی ̍، رجلی ̍. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). پیاده. (مهذب الاسماء). کقوله: ’زیاره بیت اﷲ رجلان حافیاً’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ راجل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رجیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
به صیغۀ تثنیه، یعنی دوپا. (ناظم الاطباء) (آنندراج). پاچه. پایزه. پازه، دو پارچه از زیر جامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نام آبی است در حسمی ̍. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ سَ)
به معنی مصدر عضل و عضل است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عضل شود
لغت نامه دهخدا
خنثی است، و گویند اسقیل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). عنصل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ شَ)
گردن تافتن، درگذشتن از بیم و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ لَ)
ناتوان گردیدن، ترک کردن چیزی را که کردن آن واجب شود، کاهلی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پادشاه موآبیان که 18 سال بنی اسرائیل رابندۀ خود گردانید و با عمونیان و عمالقه معاهده نموده، اریحا را مفتوح ساخته، در آنجا ساکن شد تا وقتی که اهود وی را به قتل رسانید. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
نام کوهی است از آن ابوبکر بن کلاب، در نجد. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ لَ)
سخت جنبیدن نیزه. (از منتهی الارب). جنبیدن نیزه. (المصادر زوزنی). جنبانیدن نیزه. (تاج المصادر بیهقی) : عسل الرمح، اهتزاز و جنبیدن نیزه سخت شد و مضطرب گشت. (از اقرب الموارد). عسل. عسول. و رجوع به عسل و عسول شود، پریشان دویدن و سر جنبانیدن و پویه دویدن گرگ و اسب و مردم. (از منتهی الارب). دویدن گرگ. (المصادر زوزنی). پوئیدن. (تاج المصادربیهقی) : عسل الذئب أو الفرس، گرگ یا اسب در دویدن خود مضطرب گشت و سر خود را در حال حرکت تکان داد. (از اقرب الموارد). عسل. و رجوع به عسل شود، مضطرب گردیدن آب از جنبانیدن باد. (از منتهی الارب) : عسل الماء، باد آب را حرکت داد و آن مضطرب گشت. (از اقرب الموارد). عسل. و رجوع به عسل شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ أعزل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عبدالواحد بن ابی البداح بن عاصم بن عدی الانصاری العجلانی. از مردم مدینه است. از عبدالرحمن بن یزید بن طرفه روایت کند و ابن اسحاق از وی روایت دارد. (از اللباب ج 2 ص 125)
عجلان بن زید بن غنم بن سالم بن عوف بن الخزرج، بطنی از انصار است. (از اللباب ج 2 ص 125)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابوقیس، و صحیح آن قیس عیلان باشد و او را همنام نیست. و عیلان در اصل نام اسب او بوده است. (منتهی الارب). و رجوع به عیلانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کفتار نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جهجهان رفتن زاغ. برجستن مرغ و پندی و شتر پی کرده در رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، برجستن در رفتن به یک پای. لی لی کردن، دیر نهادن پای برداشته را در رفتن، خرامیدن
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حجل
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شرمنده. خجل. شرمسار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَثْءْ)
مانند مصدر عیل است بمعنی ندانستن شخص که گم شده به کجا رفته و در چه جابجوید آنرا. (از ناظم الاطباء). رجوع به عیل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
نسبت است به بنی عجلان بن زید. رجوع به عجلانی و عجلان بن زید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علان
تصویر علان
آشکارا کردن نادان احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجان
تصویر عجان
گردن، سرین، زیر زنخ، نشیمنگاه خازه گیر، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجلات
تصویر عجلات
جمع عجله، بنگرید به عجله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجلان
تصویر رجلان
رجلان پیاده تنبان پایچه تثنیه رجل، جمع رجل، دو پای دوپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجلان
تصویر خجلان
شررمگین شرمنده شرمسار شرمگین شرمنده شرمسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجزان
تصویر عجزان
ناتوانی، تنبلی، سوتاکی (بی مبالاتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجلان
تصویر خجلان
((خَ))
شرمگین، شرمسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علان
تصویر علان
((عَ لّ))
نادان، احمق
فرهنگ فارسی معین
نام منطقه ای در آغوز کله ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی