از اعلام مردان، و علم مرکب است. و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
از اعلام مردان، و علم مرکب است. و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نام قبیله ای از صفاهان و این منسوب به معرف و آن شخصی باشد که چون کسی پیش سلاطین و امرا رود و مجهول الحال باشد بیان اوصاف و نسبت او را ادا کند تا درخور آن عنایات شود. (آنندراج)
نام قبیله ای از صفاهان و این منسوب به معرف و آن شخصی باشد که چون کسی پیش سلاطین و امرا رود و مجهول الحال باشد بیان اوصاف و نسبت او را ادا کند تا درخور آن عنایات شود. (آنندراج)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 60 هزارگزی جنوب باختری اهواز و 9 هزارگزی باختری راه اهواز به آبادان. دشت و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود کارون و موتور آب تأمین میشود. محصولات آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت است. در تابستان راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفۀ آل ابوعطی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 60 هزارگزی جنوب باختری اهواز و 9 هزارگزی باختری راه اهواز به آبادان. دشت و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود کارون و موتور آب تأمین میشود. محصولات آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت است. در تابستان راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفۀ آل ابوعطی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
فرقه ای از معتزله اند. و احکام مذهبی آنان موافق احکام مذهبی واصلیه است، جز آنکه عمرویه در قضیۀ عثمان، دو طرف منازع را فاسق میشمارند. و ایشان از یاران عمرو بن عبید که از راویان حدیث و زهاد مشهور بوده و در احکام به واصل بن عطا پیروی میکرده، میباشند. و این عمرو بن عبید تعمیم به فسق را بر احکام واصل بن عطا افزوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود
فرقه ای از معتزله اند. و احکام مذهبی آنان موافق احکام مذهبی واصلیه است، جز آنکه عمرویه در قضیۀ عثمان، دو طرف منازع را فاسق میشمارند. و ایشان از یاران عمرو بن عبید که از راویان حدیث و زهاد مشهور بوده و در احکام به واصل بن عطا پیروی میکرده، میباشند. و این عمرو بن عبید تعمیم به فسق را بر احکام واصل بن عطا افزوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود
نام یکی از طوایف ترکمان است که در اواسط قرن 7 هجری در نواحی سوریه نفوذ و قدرت فراوانی داشتند. (از قاموس الاعلام) ، دور شدن در طلب و بتک رفتن. (منتهی الارب). اشطاط در طلب، امعان کردن در آن و در اللسان آمده است که گویند: اشط القوم فی طلبنا اشطاطاً، هرگاه ایشان را خواه سواره و خواه پیاده بطلبند. (از اقرب الموارد) ، اشطاط در حکم، جور کردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اشطاط در مفازه، دور رفتن در بیابان. (منتهی الارب). اشطاط در مفازه، رفتن در آن. (از اقرب الموارد)
نام یکی از طوایف ترکمان است که در اواسط قرن 7 هجری در نواحی سوریه نفوذ و قدرت فراوانی داشتند. (از قاموس الاعلام) ، دور شدن در طلب و بتک رفتن. (منتهی الارب). اشطاط در طلب، امعان کردن در آن و در اللسان آمده است که گویند: اشط القوم فی طلبنا اِشطاطاً، هرگاه ایشان را خواه سواره و خواه پیاده بطلبند. (از اقرب الموارد) ، اشطاط در حکم، جور کردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اشطاط در مفازه، دور رفتن در بیابان. (منتهی الارب). اشطاط در مفازه، رفتن در آن. (از اقرب الموارد)
مؤنث عرفی، منسوب به عرف. رجوع به عرف شود. - تکالیف عرفیه، تحمیلات عمومی. و خراج فوق العاده. (ناظم الاطباء). - حقیقت عرفیه، علوم متعارفی و بدیهیات. - عرفیۀ خاصه در منطق، همان عرفیۀ عامه است مقید به قید ’لادوام’ و غیردائمی بودن به حسب ذات. و آن گاهی موجبه است مانند: هر کاتبی انگشتان وی متحرک است تا وقتی کاتب باشد، نه دائما، که ترکیب آن از موجبۀ عرفیۀ عامه (جزء اول) و سالبۀمطلقۀ عامه (مفهوم لادوام) است. و گاهی سالبه میباشد مانند: هیچ چیز از کاتب، ساکن الاصابع نیست، مادام که کاتب است، نه دائما. که جزء اول آن عرفیۀ عامۀ سالبه است و جزء دوم آن موجبۀ مطلقۀ عامه میباشد. (از تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون). - عرفیۀ دائمه، درمنطق، قضیه ای است که محمول آن به حسب ذات و هم به حسب وصف دائم بود. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 149). - عرفیۀ دائمۀ لاضروریه، در منطق، قضیه ای است که محمول در آن به حسب ذات لادائم لاضروری باشد. مانند ’کل فلک متحرک دائما، لاضروره’. (از فرهنگ علوم نقلی از اساس الاقتباس ص 145). - عرفیۀ ضروریه، در منطق، قضیه ای است که بحسب ذات ضروری باشد. یعنی مادام که ذات آن موجود باشد. نسبت محمول بدان ضروری باشد. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 144). - عرفیۀ عامه، قضیۀ موجبه ای است که حکم در آن به دوام ثبوت محمول برای موضوع باشد مادام که ذات موضوع متصف به وصف عنوانی است. (فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس). آن است که در آن به داوم ثبوت محمول برای موضوع، یا سلب آن حکم شده باشد مادام که ذات موضوع متصف به عنوان باشد. مثال ایجابی آن چون: هر کاتبی انگشتان وی متحرک است تا وقتی کاتب باشد. و مثال سلبی آن چون: هیچ چیز از کاتب، ساکن الاصابع نیست مادام که کاتب است. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات النفون و دستور العلماء شود. - عرفیۀ لادائمه، در منطق، قضیه ای است که به حسب وصف دائم بوده و به حسب ذات لادائم. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 145). - عرفیۀ لاضروریه، در منطق، قضیه ای است که محمول آن در آن به حسب وصف دائم بوده و به حسب ذات لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 145). - معانی عرفیه، یا منقول عرفی، معنایی است که توسط عامۀ مردم برای لغتی، غیر از معنی لغوی آن، وضع شود
مؤنث عرفی، منسوب به عُرف. رجوع به عرف شود. - تکالیف عرفیه، تحمیلات عمومی. و خراج فوق العاده. (ناظم الاطباء). - حقیقت عرفیه، علوم متعارفی و بدیهیات. - عرفیۀ خاصه در منطق، همان عرفیۀ عامه است مقید به قید ’لادوام’ و غیردائمی بودن به حسب ذات. و آن گاهی موجبه است مانند: هر کاتبی انگشتان وی متحرک است تا وقتی کاتب باشد، نه دائما، که ترکیب آن از موجبۀ عرفیۀ عامه (جزء اول) و سالبۀمطلقۀ عامه (مفهوم لادوام) است. و گاهی سالبه میباشد مانند: هیچ چیز از کاتب، ساکن الاصابع نیست، مادام که کاتب است، نه دائما. که جزء اول آن عرفیۀ عامۀ سالبه است و جزء دوم آن موجبۀ مطلقۀ عامه میباشد. (از تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون). - عرفیۀ دائمه، درمنطق، قضیه ای است که محمول آن به حسب ذات و هم به حسب وصف دائم بود. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 149). - عرفیۀ دائمۀ لاضروریه، در منطق، قضیه ای است که محمول در آن به حسب ذات لادائم لاضروری باشد. مانند ’کل فلک متحرک دائما، لاضروره’. (از فرهنگ علوم نقلی از اساس الاقتباس ص 145). - عرفیۀ ضروریه، در منطق، قضیه ای است که بحسب ذات ضروری باشد. یعنی مادام که ذات آن موجود باشد. نسبت محمول بدان ضروری باشد. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 144). - عرفیۀ عامه، قضیۀ موجبه ای است که حکم در آن به دوام ثبوت محمول برای موضوع باشد مادام که ذات موضوع متصف به وصف عنوانی است. (فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس). آن است که در آن به داوم ثبوت محمول برای موضوع، یا سلب آن حکم شده باشد مادام که ذات موضوع متصف به عنوان باشد. مثال ایجابی آن چون: هر کاتبی انگشتان وی متحرک است تا وقتی کاتب باشد. و مثال سلبی آن چون: هیچ چیز از کاتب، ساکن الاصابع نیست مادام که کاتب است. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات النفون و دستور العلماء شود. - عرفیۀ لادائمه، در منطق، قضیه ای است که به حسب وصف دائم بوده و به حسب ذات لادائم. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 145). - عرفیۀ لاضروریه، در منطق، قضیه ای است که محمول آن در آن به حسب وصف دائم بوده و به حسب ذات لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 145). - معانی عرفیه، یا منقول عرفی، معنایی است که توسط عامۀ مردم برای لغتی، غیر از معنی لغوی آن، وضع شود
تلی است در جانب شرقی بیروت که چند خانوار در آنجاسکونت دارند و یکی از محلهائی است که در آن در جلو نهرالکلب بندهائی برای تقسیم آب بر قسمت جنوبی دیه های اطراف بسته اند. (از ضمیمۀ معجم البلدان ص 283) قریه ای است در ایالت دمشق از ناحیۀ وادی العجم بر مسافت دو ساعت راه از دمشق به جنوب آن و دارای صد خانوار است. (از ضمیمۀ معجم البلدان ص 282)
تلی است در جانب شرقی بیروت که چند خانوار در آنجاسکونت دارند و یکی از محلهائی است که در آن در جلو نهرالکلب بندهائی برای تقسیم آب بر قسمت جنوبی دیه های اطراف بسته اند. (از ضمیمۀ معجم البلدان ص 283) قریه ای است در ایالت دمشق از ناحیۀ وادی العجم بر مسافت دو ساعت راه از دمشق به جنوب آن و دارای صد خانوار است. (از ضمیمۀ معجم البلدان ص 282)
مونث عرفی. یا عرفیه دائمه. قضیه ایست که محمول آن بحسب ذات و هم بحسب وصف دایم بود. یا عرفیه ضروریه. قضیه ایست که بحسب ذات ضروری باشد یعنی مادام که ذات آن موجود باشد نسب محمول بدان ضروری باشد (هر ج ب دایما د است بالضروره) یا عرفیه عامه. قضیه موجبه - ایست که حکم در آن به دوام ثبوت محمول باشد مادام که ذات موضوع متصف به وصف عنوانی است
مونث عرفی. یا عرفیه دائمه. قضیه ایست که محمول آن بحسب ذات و هم بحسب وصف دایم بود. یا عرفیه ضروریه. قضیه ایست که بحسب ذات ضروری باشد یعنی مادام که ذات آن موجود باشد نسب محمول بدان ضروری باشد (هر ج ب دایما د است بالضروره) یا عرفیه عامه. قضیه موجبه - ایست که حکم در آن به دوام ثبوت محمول باشد مادام که ذات موضوع متصف به وصف عنوانی است