ویژگی آنچه به سرعت فرامی رسد یا انجام می شود، باشتاب، شتابان مثلاً مرگ عاجل، مقابل آجل، ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است، فعلی، مقابل آجل، کنایه از زمان حال
ویژگی آنچه به سرعت فرامی رسد یا انجام می شود، باشتاب، شتابان مثلاً مرگ عاجل، مقابلِ آجل، ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است، فعلی، مقابلِ آجل، کنایه از زمان حال
گوساله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). گوسالۀ اول سال. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). ج، عجول: آل موسی کو دریغا تا کنون عابدان عجل را ریزند خون. مولوی (مثنوی). قد شابه بالوری ̍ حمارٌ عجلاً جسداً له خوارٌ. سعدی (گلستان). بچۀ گاو چون از مادر بزمین آید عجل بود. (از تاریخ قم ص 818)
گوساله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). گوسالۀ اول سال. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). ج، عُجول: آل موسی کو دریغا تا کنون عابدان عجل را ریزند خون. مولوی (مثنوی). قد شابَه َ بالوَری ̍ حِمارٌ عِجْلاً جسداً له خُوارٌ. سعدی (گلستان). بچۀ گاو چون از مادر بزمین آید عجل بود. (از تاریخ قم ص 818)
مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاّجل. (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات). این جهان. (منتهی الارب) : نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند. منوچهری. این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار. منوچهری. زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید. (کلیله و دمنه). راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است. (گلستان) ، شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد. (غیاث اللغات). بی مهلت. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). سریع. (منتهی الارب) : زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل است. سعدی (کلیات چ فروغی ص 439). ، شتاب. (منتهی الارب)
مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاَّجل. (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات). این جهان. (منتهی الارب) : نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند. منوچهری. این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار. منوچهری. زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید. (کلیله و دمنه). راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است. (گلستان) ، شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد. (غیاث اللغات). بی مهلت. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). سریع. (منتهی الارب) : زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل است. سعدی (کلیات چ فروغی ص 439). ، شتاب. (منتهی الارب)
مردی که شکمش کلان و فراخ باشد یا مرد برآمده تهیگاه. اثجل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکم کلان و شکم فراخ و برآمده تهیگاه. (ناظم الاطباء) ، جوال فراخ و وسیع. (ناظم الاطباء)
مردی که شکمش کلان و فراخ باشد یا مرد برآمده تهیگاه. اَثجَل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکم کلان و شکم فراخ و برآمده تهیگاه. (ناظم الاطباء) ، جوال فراخ و وسیع. (ناظم الاطباء)
راسو. (ناظم الاطباء). رجوع به راسو شود. در یادداشتی بخطمرحوم دهخدا عنجل، ’سیاه گوش و عناق الارض و پروانه و فروانق و فجل’ معنی شده است. رجوع به سیاه گوش شود
راسو. (ناظم الاطباء). رجوع به راسو شود. در یادداشتی بخطمرحوم دهخدا عنجل، ’سیاه گوش و عناق الارض و پروانه و فروانق و فجل’ معنی شده است. رجوع به سیاه گوش شود