جدول جو
جدول جو

معنی عثانه - جستجوی لغت در جدول جو

عثانه
(عَ جَ لی یَ)
آبی است مر جذیمه را. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عانه
تصویر عانه
رستنگاه مو در زیر ناف، زهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
کیسه ای ماهیچه ای در لگن خاصره که ادرار در آن جمع می شود، آبدان
فرهنگ فارسی عمید
(عُ نَ)
آنچه افتاده باشد از خرما بی قیمت و رایگان. (منتهی الارب). افتاده های خرما، و آن خرمایی است که پس از درویدن، از شاخه های ضخیم آن چیده می شود. (از اقرب الموارد). عشان. و رجوع به عشان شود، تنه درخت. (منتهی الارب) ، اصل و ریشه شاخۀ درخت خرما. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ نَ)
موضعی است مذکور در کتاب بنی کنانه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خر ماده. گلۀ خر. گلۀ گورخر. (از المنجد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، موی زهار. (منتهی الارب) (آنندراج). بانه و پشت زهار. رنبه در تداول عامه. ج، عون.
- استخوان عانه، استخوان پشت زهار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است بر فرات و او را قلعۀ محکمی است و ابن الجهم العانی منسوب بدانجاست. (از معجم البلدان). چند ستارۀروشن است در پایین سعود. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
آبدان که جای بول و کمیز باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جای کمیز اندر شکم. (دهار). کمیزدان. آبدان. (زمخشری). آبدان و جای بول. (ناظم الاطباء). جایگاه بول از انسان و حیوان. ج، مثانات. (از اقرب الموارد). و رجوع به مثانه شود، جای بچه. (منتهی الارب) (آنندراج). جای بچه در شکم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ)
آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. (ناظم الاطباء). کیسۀ بول که در شکم می باشد. (غیاث). آبگاه. کمیزدان. شاش دان. پیشاب دان. بیت البول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثانه به شکل بلوطاست هر دو سر تیز و میان فراخ و هر دو رگ گرده که آن را برابخ گویند اندر مثانه گشاده است تا آب از آن راه از گرده به مثانه اندرآید و چنان نیست که این جاکه برابخ به مثانه رسیده راه آب راست اندرمثانه گشاده است، لکن نخست اندرجرم صفاق دو منفذ گشاده است، پس هر دو منفذ اندرمیان صفاق و عصب گشاده است بر درازی مثانه تا به آخر او که نزدیک منفذ بیرون شدن آب است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). کیسه ای است عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است. شکلش موقعی که خالی است پهن و جدارهایش برروی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجاً از ادرار پر شود، کروی و یا تخم مرغی شکل می شود. مثانه در موقعیکه خالی است، رأسش به طرف بالا و جلو و قاعده اش به طرف پایین و عقب است. زمانی که مقدارادرار در مثانه به 250 گرم برسد شخص حس ادرار می کند. ممکن است مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یابیشتر ادرار باشد. (فرهنگ فارسی معین) :
نیک نگه کن که در حصار جوانیت
گرگ درنده است در گلوت و مثانه.
ناصرخسرو.
به کوه برق مثانه ز سنگ پارۀ لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچۀ ناب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 52).
و رجوع به مثانه شود.
- ورم مثانه، التهاب و عفونت و تورم جدار مثانه بر اثر عوامل میکربی و عفونی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شهر یا قلعه ای است در نواحی ذمار در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
ابن قیس صحابی است (منتهی الارب).. صحابی در اصطلاح علم حدیث به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر بر آن ایمان باقی مانده است. صحابه در انتقال روایات نبوی، فتوحات اسلامی و تثبیت آموزه های دینی نقش بنیادین داشته اند. آنان از نزدیک ترین یاران پیامبر به شمار می آیند.
لغت نامه دهخدا
(عُ نَ)
کون. (منتهی الارب) (آنندراج). است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
گروه مردم. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پوست پارۀ بن دلو. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
خبر آوردن برای قوم، جاسوس و عین شدن بر قوم. (از اقرب الموارد). دیدبانی کردن. (دهار) : بعثنا عیانهً، جاسوس فرستادیم تا خبر آرد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چشم زخم شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
خرمابن دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نخل طویل. (از اقرب الموارد) ، جانورکی است خردتر از خارپشت، کرمی است در ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ)
موضعی است در دیار بنی حارث بن کعب بن خزاعه، و نام آن در شعر مسیب بن علس آمده است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
غبار، دود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
آبیست به عرمه. (منتهی الارب). نام دو آب است در عرمه، جایگاهی است که در اخبار نام آن آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
ابن حکم بن عوانه بن عیاض، از بنی کلب، مکنی به ابوالحکم. وی مورخ و از اهالی کوفه و نابینا بود. از انساب و اشعار آگاهی داشت و متهم به جعل اخبار برای بنی امیه بود. و گویند عموم اخبار ’مدائنی’ از وی نقل شده است. عوانه بسال 147 هجری قمری درگذشت. اوراست: سیره معاویه، و کتابی در تاریخ. (از الاعلام زرکلی از الفهرست ابن الندیم و ارشادالاریب ج 6 ص 93)
بنت جعید. از شاعره های عرب بود که مورد هجو أوس بن حجر قرار گرفت. رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 374 و بلاغات النساء طیفور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عدانه
تصویر عدانه
گروه، پاره پوست بن دول (دلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
آبدان که جای بول باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثان
تصویر عثان
گرد، دود
فرهنگ لغت هوشیار
بانه برمگان موی زهار، ماچه خر، گله گاو، گله گورخر، دنبه موی زهار، پشت زهار دنبه. یا استخوان عانه. استخوان پشت زهار. یا موی عانه. موی زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوانه
تصویر عوانه
خرما بن دراز، کرم ریگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنانه
تصویر عنانه
خشک کونی سست کمری، یک پاره ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیانه
تصویر عیانه
چشم زخم خوردن چشم خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
((مَ نِ))
کیسه عضلانی غشایی که ادرار پس از خروج از کلیه ها، در آن جمع می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عانه
تصویر عانه
((نَ یا نِ))
موی زهار، پشت زهار، دنبه
فرهنگ فارسی معین
شاشدان، آبدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مثانه: شادی در پیش است.
مثانه شما درد می کند: مبلغی پول دریافت میکنید
روی مثانه شما عمل جراحی می شود:نکبت و بدشانسی در آینده
دیگران مثانه شان را عمل می کنند: غمی را که از آن رنج می برید پنهان می کنید.
مثانهشریک زندگی شما را بیرون می کشند:
ذات الریه خواهید کرد. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب