جدول جو
جدول جو

معنی عتقیون - جستجوی لغت در جدول جو

عتقیون
(عُ تَ قی یو)
منسوب اند به عتقاء، یعنی عبدالله بن بشر صحابی و حارث بن سعید محدث و عبدالرحمان بن فضل قاضی و عبدالرحمن بن فضل بن قاسم صاحب مالک. و مر او راست: مسجد عتقاء به مصر. و در حدیث است که طلقاء از قریش اند و عتقاء از ثقیف بعض آنان دوستان بعض دیگرند در دنیا و آخرت و نیزعتقاء گروهی است فراهم آمده از جحر حمیر و سعد العشیره و از بنی کنانه مضر و از غیر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتایون
تصویر کتایون
(دخترانه)
کسایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عیون
تصویر عیون
عین ها، ذات ها و نفس ها، ذات هر چیز، چشم ها، چشمه ها، چیزهای آماده و حاضر، بزرگ ها و مهتران قوم، مردان بزرگ و شریف، جمع واژۀ عین
عیون اعمال: شغل های بزرگ، کارهای بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیون
تصویر علیون
علی، بلندی ها، بلندترین درجۀ جنت، بالاترین درجات بهشت، ملکوت اعلی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ قَیْ یِ)
آراسته شونده و آراسته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آراسته وزینت داده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ)
جمع عربی متقی در حالت نصبی و جری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از صادقین و فا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا وز مستغفرین بیان.
خاقانی.
چون چنین خواهی خدا خواهد چنین
میدهد حق آرزوی متقین.
مولوی.
و رجوع به متقی شود
لغت نامه دهخدا
نباتی است که برگ آن شبیه به برگ شقایق النعمان است و شکافته و طولانی. و بیخ آن مستدیر و آن را میخورند. و صنف دیگر نیز می شود و شاخه های آن باریک و برگ آن شبیه به برگ ملوخیاء، و در اطراف شاخه های آن چیزی برآمده شبیه به سر مرغی و منقار آن. و این در طب غیر ممد و بلکه در صناعت دیگر است. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای (بطنی) است از حجایا، که آن یکی از قبایل بادیۀ شرق اردن است. این بطن به شش فخذ ذیل تقسیم میشود: حمادات، بطنه، زعاریر، طحائره، شحادات، هدایات. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 820)
لغت نامه دهخدا
(قِتْ تی یو)
جماعتی از محدثان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ لَ)
دهی است از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان، دارای 704 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن غلات و سیب زمینی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ می یو)
قبیلۀ منسوب به عم ّ مالک بن حنظله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آبیاری کردن زمین را با آب دفزک تیره تا خوب رویاند. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیش آمدن زن شوی را و انداختن ذات خود را بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و ازهری گوید که این مصحف تفیؤ است. (از اقرب الموارد) ، برانداختن از گلو و قی کردن به تکلف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ قُ)
کنیزک را بیاراستن. (زوزنی). عروس بیاراستن. (تاج المصادر بیهقی). آراستن و زینت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَکْ کا)
دریایی است از باد زیر عرش، و در آن ملائکه ای است از باد و با آنان نیزه هایی است از باد، و به عرش مینگرند و تسبیح آنان ’سبحانه ربناالاعلی’ می باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فیلزهرج، (بحرالجواهر) (اختیارات بدیعی)، این کلمه از لوسیون گرفته شده است، (گااوبا)، و رجوع به دیوخار شود، حضض، به لغت سریانی به معنی فیل زهرج است که درخت حضض باشد و ثمر آن مانند فلفل است و حضض عصارۀ آن بود، درد سپرز و یرقان را نافع است، (برهان)
لغت نامه دهخدا
سوسن بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَرْ رَ نَ)
دهی جزء دهستان سیاه رود بخش افجۀشهرستان تهران، در 16000گزی جنوب گلندوک و در 6000گزی جنوب راه شوسۀ دماوند-طهران. کوهستان کنار رود جاجرود، سردسیر، با 71 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات، بنشن و قلمستان. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَمَ وی یو)
جمع واژۀ عموی. رجوع به عموی شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ دی یو)
منسوبند به دختر مغتربن بولان که نام وی عقده است و از آن است طرماح. (از منتهی الارب). رجوع به عقده و عقدی شود
لغت نامه دهخدا
لبلاب کبیر، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
نام قلعه ای است در کوه جحاف در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دختر قیصر روم، زن گشتاسب و مادر اسفندیارباشد. (ناظم الاطباء). هنگامی که گشتاسب به روم رفت کتایون وی را دید و خواستارش شد. بنابه روایت شاهنامه، کتایون در خواب دید که بیگانه ای بیدار دل و فرزانه، ببالا چون سرو و بدیدار چون ماه کشور او را روشن کرد و در آن روز که بزرگان برای خواستگاری گرد آمده بودند کتایون گشتاسب را دید و دانست که همان است که در خواب دیده است. در ترجمه فارسی یشتها از آقای پورداود آمده است که کی گشتاسب پس از گوشه گیری کی لهر اسب بجای پدر بتخت نشست. زن او در شاهنامه دختر قیصرروم (یونان مقصود است) تصور شده است. دقیقی گوید:
پس از دختر نامور قیصرا
که ناهید بدنام آن دخترا
کتایونش خواندی گرانمایه شاه
دو فرزند آمد چو تابنده ماه
یکی نامور فرخ اسفندیار
شه کارزاری نبرده سوار
پشوتن دگر گرد شمشیرزن
شه نامبردار لشکرشکن
بعد فردوسی می گوید: دو تن از شاهزادگان کیکاووسی نزد لهراسب بودندو توجه شاه را بخود کشیده بودند و بدین جهت دست گشتاسب از کار کوتاه شد، رنجیده خاطر از ایران بیرون رفت و سرانجام به روم (یونان) رسید به تفصیلی که در شاهنامه مندرج است. کتایون دختر قیصر شیفتۀ حسن جمال گشتاسب گشت و زن وی شد چنین بنظر می رسد که این داستان نسبتاً نو باشد زیرا در اوستا و کتب پهلوی ذکری از کتایون نشده است ناهید و کتایون هر دو اسم ایرانی است. در فصل 31 فقره 8 کتایون و برمایون دو برادر فریدون هستند گذشته از اینکه بهیچ وجه در کتب دینی ایرانیان کتایون یا کی تابون نامی، زن گشتاسب ذکر نشده و این خود دلیل نو بودن این داستان است، در عروسی کتایون با گشتاسب و دو خواهر دیگرش با شاهزادگان دیگر از اسقف سخن رفته که مراسم عقد نکاح بجای آوردند لابد بایستی این داستان پس از نفوذ دین عیسی بوجود آمده باشد. بنا به مندرجات اوستا و کلیۀ کتب پهلوی و پازند، زن گشتاسب موسوم است به هوتس که در اوستا به هیأت هوتئوسا آمده است. (از یشتها ج 2 صص 267- 268) :
برفتند ز ایوان قیصر بدرد
کتایون و گشتاسب باباد سرد.
فردوسی.
برفتند بیداردل بندگان
کتایون و گلرخ پرستندگان.
فردوسی.
چونانکه شاه سنجر نازد ز طلعت تو
اسفندیار نازد از طلعت کتایون.
معزی.
از فرنگیس و کتایون و همای
باستان را نام و آوا دیده ام.
خاقانی
پسر پورترا برادر فریدون و برمایون بود. در یشتها آمده است: از آسپیان پورترا فریدون بوجود آمد کسی که از جم انتقام کشید. از او (یعنی پورترا) دو پسر دیگر که برمایون و کتایون باشند بوجود آمدند اما فریدون پرهیزگارتر بود. (یشتها ج 1 ص 194)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زن پادشاه بزرگ را گویند یا زنی که شهنشاه و پادشاه بزرگ باشد، جهان بانو هم می گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع متقی، شاهندگان پارسایان جمع متقی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیان
تصویر عقیان
زر
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به لوقیون سریانی از یونانی تازی گشته دیو خار از گیاهان پیل زهره دیوخار. یا لوقیون ترکمانی. کام تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
زادگان علی علیه السلام باورداران علی علیه السلام جمع علوی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) علویین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامیون
تصویر عامیون
جمع عامی، ناموختگان جمع عامی، حزب دموکرات (دوره مشروطیت)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اخقی توضیح در عربی این جمع در حالت رفعی استعمال شود اما در فارسی مراعات این قاعده نکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقین
تصویر تقین
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیون
تصویر علیون
بلندیها، ملکوت اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیون
تصویر علیون
((عِ لِّ ی ّ))
جمع علّی، بلندی ها، عالی ترین درجات بهشت، ملکوت اعلی، علیین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقیان
تصویر عقیان
((عِ))
طلای خالص
فرهنگ فارسی معین
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی