جدول جو
جدول جو

معنی عتعت - جستجوی لغت در جدول جو

عتعت
(عُ عُ)
رجوع به عتعت شود به همه معانی آن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عترت
تصویر عترت
اولاد و احفاد، ذریه، خانواده، عشیرۀ مرد
فرهنگ فارسی عمید
(عِرَ)
عتره. خویشاوندان و اقارب:
ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم
اولاد زنا بر اثر رأی و هوی اند.
ناصرخسرو.
پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول
دارم شفیع پیش رسول آل و عترتش.
ناصرخسرو.
و فرزندان و عترت او را خوار و حقیر دارند. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
درشتی در سخن. (منتهی الارب). غلظت در گفتار و جز آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عترت
تصویر عترت
خویشاوندان و ارقاب و فرزندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتات
تصویر عتات
پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عترت
تصویر عترت
((عِ رَ))
فرزندان، اولاد، خانواده
فرهنگ فارسی معین
آل، اولاد، ذریه، سلاله، فرزند، اقارب، اقوام، خویشاوندان، نزدیکان
فرهنگ واژه مترادف متضاد