جدول جو
جدول جو

معنی عتاهه - جستجوی لغت در جدول جو

عتاهه
(حَ لِ)
عتاه. (اقرب الموارد). رجوع به عتاه شود
لغت نامه دهخدا
عتاهه
دلشد گی، بی خردی، گمراه، گمراه گول: مرد
تصویری از عتاهه
تصویر عتاهه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
کهنه شدن. (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آماده گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ هََ)
بزرگترین ازدرخت، یا آن خمط است، یا هر درخت خاردار، یا درخت خاردار بزرگ و دراز مانند مغیلان. (منتهی الارب). هر درخت بزرگی که دارای خار باشد مانند غرف و طلح و سلم و سدر و سیال و سلم و ینبوب و قتاد و کهنبل و غرب و عوسج و شوحط و نبع و شریان و نشم و عجرم و تالب. (ناظم الاطباء). ج، عضاه، عضون، عضوات. (منتهی الارب). و گویند محذوف آن هاء است زیرا بر عضاه جمع بسته شده است و تصغیر آن عضیهه گردد و در نسبت عضهی ّ و عضاهی ّ شود. و نیز محذوف آن را واو دانسته اند چه بر عضوات جمع بسته شود و نسبت آن عضوی ّ و عضویه شود. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عضاه شود.
- امثال:
فلان ینتجب غیر عضاهه، یعنی شعر دیگران را انتحال میکند و بر خود می بندد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
فساد. ج، عاهات. و رجوع به عاهات شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
سبک عقل گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقص عقل شدن. (اقرب الموارد) ، مدهوش گشتن و رفتن خرد. (منتهی الارب) (آنندراج). مدهوش گشتن. (منتهی الارب) ، مدهوش شدن بدون زوال عقل. (اقرب الموارد) ، آزمند علم گردیدن و حریص شدن بر آن، حریص شدن بر اذیت کسی، حریص شدن بر حکایت کردن کلام کسی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ناقص شدن عقل بدون جنون. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عتاهیه
تصویر عتاهیه
کم خردی، گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاقه
تصویر عتاقه
بنده آزاد گشته، آزاد گردیدن، جوان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهه
تصویر عاهه
سختی گزند آسیب، تباهی آفت سختی، فساد جمع عاهات
فرهنگ لغت هوشیار