بزرگترین ازدرخت، یا آن خمط است، یا هر درخت خاردار، یا درخت خاردار بزرگ و دراز مانند مغیلان. (منتهی الارب). هر درخت بزرگی که دارای خار باشد مانند غرف و طلح و سلم و سدر و سیال و سلم و ینبوب و قتاد و کهنبل و غرب و عوسج و شوحط و نبع و شریان و نشم و عجرم و تالب. (ناظم الاطباء). ج، عضاه، عضون، عضوات. (منتهی الارب). و گویند محذوف آن هاء است زیرا بر عضاه جمع بسته شده است و تصغیر آن عضیهه گردد و در نسبت عضهی ّ و عضاهی ّ شود. و نیز محذوف آن را واو دانسته اند چه بر عضوات جمع بسته شود و نسبت آن عضوی ّ و عضویه شود. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عضاه شود. - امثال: فلان ینتجب غیر عضاهه، یعنی شعر دیگران را انتحال میکند و بر خود می بندد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
بزرگترین ازدرخت، یا آن خمط است، یا هر درخت خاردار، یا درخت خاردار بزرگ و دراز مانند مغیلان. (منتهی الارب). هر درخت بزرگی که دارای خار باشد مانند غرف و طلح و سلم و سدر و سیال و سلم و ینبوب و قتاد و کهنبل و غرب و عوسج و شوحط و نبع و شریان و نشم و عجرم و تالب. (ناظم الاطباء). ج، عضاه، عضون، عِضَوات. (منتهی الارب). و گویند محذوف آن هاء است زیرا بر عضاه جمع بسته شده است و تصغیر آن عُضَیهه گردد و در نسبت عِضَهی ّ و عِضاهی ّ شود. و نیز محذوف آن را واو دانسته اند چه بر عضوات جمع بسته شود و نسبت آن عَضَوی ّ و عضویه شود. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عضاه شود. - امثال: فلان ینتجب غیر عضاهه، یعنی شعر دیگران را انتحال میکند و بر خود می بندد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
سبک عقل گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقص عقل شدن. (اقرب الموارد) ، مدهوش گشتن و رفتن خرد. (منتهی الارب) (آنندراج). مدهوش گشتن. (منتهی الارب) ، مدهوش شدن بدون زوال عقل. (اقرب الموارد) ، آزمند علم گردیدن و حریص شدن بر آن، حریص شدن بر اذیت کسی، حریص شدن بر حکایت کردن کلام کسی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
سبک عقل گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقص عقل شدن. (اقرب الموارد) ، مدهوش گشتن و رفتن خرد. (منتهی الارب) (آنندراج). مدهوش گشتن. (منتهی الارب) ، مدهوش شدن بدون زوال عقل. (اقرب الموارد) ، آزمند علم گردیدن و حریص شدن بر آن، حریص شدن بر اذیت کسی، حریص شدن بر حکایت کردن کلام کسی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)