- عبوس
- ترشرو
معنی عبوس - جستجوی لغت در جدول جو
- عبوس
- اخم کردن، رو ترش کردن، چین به پیشانی انداختن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، سخت رویی، تندرویی، ترش رویی، تجهّم، عبس
- عبوس
- اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گره پیشانی، تندرو، ترش روی، دژبرو، بداغر، روترش، بداخم، تیموک، عابس، زوش، ترش رو، عبّاس، متربّد، اخم رو، سخت رو
- عبوس
- روی ترش کردن، ترشروی، اخم کردن
- عبوس ((عَ))
- بسیار ترشروی، اخمو
- عبوس ((عُ))
- روی ترش کردن، ترشرویی
- عبوس
- Crabby, Grimacing, Sullen
- عبوس
- сварливый , кривящийся , угрюмый
- عبوس
- grimmig, grimassierend, mürrisch
- عبوس
- буркотливий , кривитися , похмурий
- عبوس
- zrzędliwy, grymaszący, ponury
- عبوس
- rabugento, careta, sombrio
- عبوس
- scontroso, smorfia, cupo
- عبوس
- gruñón, mueca, sombrío
- عبوس
- grincheux, grimace, maussade
- عبوس
- chagrijnig, grimas, somber
- عبوس
- चिड़चिड़ा , मुंह चिढ़ाना , गुस्सैल
- عبوس
- pemarah, cemberut, murung
- عبوس
- غضبانٌ , عبوسٌ , كئيبٌ
- عبوس
- 성질이 나쁜 , 찡그린 , 시무룩한
- عبوس
- חמום מוח , מְיוֹעֵץ , עצוב
- عبوس
- 脾气坏的 , 做鬼脸的 , 忧郁的
- عبوس
- 不機嫌な , 顔をしかめる , ふさぎ込んだ
- عبوس
- huysuz, surat asan, suratsız
- عبوس
- mkasirishaji, sura ya uchungu, huzuni
- عبوس
- ขี้บ่น , บิดเบือนใบหน้า , บึ้ง
- عبوس
- غصہ کرنے والا , عبوس , اداس
- عبوس
- খিটখিটে , কুঁচকানো , বিষণ্ণ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اخم و تخم بسیار ترشرویی اخمویی
ترشرویی
Sullenness
угрюмость
Missmut
похмурість
ponurość