جدول جو
جدول جو

معنی عبدوس - جستجوی لغت در جدول جو

عبدوس
(عَ)
ابن زید. طبیب بود و در بغداد شهرت یافت و المعتضدبالله العباسی را معالجه کرد. او راست: کتاب التذکره فی الطب. وی در حدود سال 300 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبوس
تصویر عبوس
اخم کردن، رو ترش کردن، چین به پیشانی انداختن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، سخت رویی، تندرویی، ترش رویی، تجهّم، عبس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گره پیشانی، تندرو، ترش روی، دژبرو، بداغر، روترش، بداخم، تیموک، عابس، زوش، ترش رو، عبّاس، متربّد، اخم رو، سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
(عَ سی ی)
نسبت است به عبدوس. (لباب الانساب ج 2 ص 113)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
امید. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(عَ سی ی)
عبدالله بن العباس بن ابی یحیی بن ابی منصور بن عبدالله بن عبدوس سرخسی معروف به قاضی عبدوسی و مکنی به ابوالقاسم. وی مردی فقیه، متفنن، فاضل، اهل مناظره و حافظ مذهب بود. نزد ابوسفیان محمد بن محمد بن فضل قاضی فقه آموخت. ابونصر محمد بن محمود و جز آن از وی روایت کند. به سال 461 هجری قمری درگذشت. (اللباب ج 1 ص 113)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جانورکی است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عدوس
تصویر عدوس
زن دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
روی ترش کردن، ترشروی، اخم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
((عَ))
بسیار ترشروی، اخمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
((عُ))
روی ترش کردن، ترشرویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
ترشرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
متأفّف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
Crabby, Grimacing, Sullen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
grincheux, grimace, maussade
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
huysuz, surat asan, suratsız
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
mkasirishaji, sura ya uchungu, huzuni
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
غصہ کرنے والا , عبوس , اداس
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
ขี้บ่น , บิดเบือนใบหน้า , บึ้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
খিটখিটে , কুঁচকানো , বিষণ্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
脾气坏的 , 做鬼脸的 , 忧郁的
دیکشنری فارسی به چینی
عبوس، اخم کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
不機嫌な , 顔をしかめる , ふさぎ込んだ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
chagrijnig, grimas, somber
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
חמום מוח , מְיוֹעֵץ , עצוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
성질이 나쁜 , 찡그린 , 시무룩한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
pemarah, cemberut, murung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
चिड़चिड़ा , मुंह चिढ़ाना , गुस्सैल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
gruñón, mueca, sombrío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
rabugento, careta, sombrio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
zrzędliwy, grymaszący, ponury
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
буркотливий , кривитися , похмурий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
grimmig, grimassierend, mürrisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
сварливый , кривящийся , угрюмый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
scontroso, smorfia, cupo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی