درمانده در کار و در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شخصی که به خواسته و مراد خود راه نیافته و یا از آن عاجز باشد و محکم کردن آن را نتوانسته باشد. (از اقرب الموارد). عی ّ. عیّان. رجوع به عی و عیّان شود، فحل عیایاء، گشن درمانده در گشنی، یا گشن که گاهی گشنی نکرده، رجل عیایاء کذلک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). عیاء. رجوع به عیاء شود. ج، أعیاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
درمانده در کار و در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شخصی که به خواسته و مراد خود راه نیافته و یا از آن عاجز باشد و محکم کردن آن را نتوانسته باشد. (از اقرب الموارد). عَی ّ. عَیّان. رجوع به عی و عَیّان شود، فحل عیایاء، گشن درمانده در گشنی، یا گشن که گاهی گشنی نکرده، رجل عیایاء کذلک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). عَیاء. رجوع به عیاء شود. ج، أعیاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان غبوه بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع در 50 هزارگزی شمال باختری رامهرمز و کنار راه اتومبیل رو ویس به هفتگل. 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان غبوه بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع در 50 هزارگزی شمال باختری رامهرمز و کنار راه اتومبیل رو ویس به هفتگل. 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
غنیمت. (منتهی الارب) (معجم الوسیط) (تاج العروس). مالی که از خصم بدست آید، آنچه دشمن جا گذارد و دشمن دیگر بر آن دست یابد، خباسه. رجوع به کلمه ’خباسه’ شود
غنیمت. (منتهی الارب) (معجم الوسیط) (تاج العروس). مالی که از خصم بدست آید، آنچه دشمن جا گذارد و دشمن دیگر بر آن دست یابد، خباسه. رجوع به کلمه ’خباسه’ شود
باقلا. فول. باقلی. جرجر. (تاج العروس) (منتهی الارب). دانه ایست معروف و به لغت شام آن را فول هم گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). باقله. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). واحد آن باقلاه و باقلاءه است. (از اقرب الموارد) ، مصغر آن بویقله است و جمع آن بواقل. (از تاج العروس). - باقلاء اسکندریه، وزنی است معادل نه قیراط. - باقلاء قبطی، حمسه. حامسه. عالوطا. گیاهی است. باقلای قبطی و باقلای نبطی نوع ریزۀباقلای معروف است و بقدر ترمس و سیاه رنگ، منبت آن آبهای ایستاده و بیخ آن سطبر مانند بیخ نی و برگ آن بزرگتر از برگ باقلای بستانی و گل آن سرخ بقدر گل سرخ، طبیعت آن سرد و خشک و با رطوبت فضلیه، بسیار قابض وموافق معده و بهترین ادویه است جهت قرحۀ امعاء و اسهال مزمن. (از مخزن الادویه ص 131). - باقلاء مصری، ترمس. (منتهی الارب). قیطاقون. (بحر الجواهر). نوعی باقلای کوچکی است که در مصر میشود. غیرترمس. (فهرست مخزن الادویه). ترمس است و گفته شود بارزد، به پارسی پرزد گویند. بهترینش آن بود که صافی و زرد و نرم و تیزبوی باشد. گرم است در سیوم و خشکست در دوم، چون دو درم از او در آب و گلاب حل کرده بیاشامند حیض براند و بچه بیندازد و دفع جمیع زهرها کند و نقرس و عرق النسا را نفوذ دهد و بواسیر را سودمند آید و سنگ گرده و مثانه بریزاند و مضر است به سر و مصلحش اشق است و بدلش بوزن آن سکبینج و نیم وزن آن جاوشیر. - باقلاء مصریه، وزنی معادل چهل و هشت شعیره و آن دوازده قیراط باشد. و رجوع به باقلاه شود. - باقلاء هندی، قسم اخیر فشغ است. (فهرست مخزن الادویه). - باقلاء یونانیه، وزنی است معادل بیست و چهار شعیره
باقلا. فول. باقلی. جِرجِر. (تاج العروس) (منتهی الارب). دانه ایست معروف و به لغت شام آن را فول هم گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). باقله. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). واحد آن باقلاه و باقلاءه است. (از اقرب الموارد) ، مصغر آن بویقله است و جمع آن بواقل. (از تاج العروس). - باقلاء اسکندریه، وزنی است معادل نه قیراط. - باقلاء قبطی، حَمَسَه. حامسه. عالوطا. گیاهی است. باقلای قبطی و باقلای نبطی نوع ریزۀباقلای معروف است و بقدر ترمس و سیاه رنگ، منبت آن آبهای ایستاده و بیخ آن سطبر مانند بیخ نی و برگ آن بزرگتر از برگ باقلای بستانی و گل آن سرخ بقدر گل سرخ، طبیعت آن سرد و خشک و با رطوبت فضلیه، بسیار قابض وموافق معده و بهترین ادویه است جهت قرحۀ امعاء و اسهال مزمن. (از مخزن الادویه ص 131). - باقلاء مصری، تُرمُس. (منتهی الارب). قیطاقون. (بحر الجواهر). نوعی باقلای کوچکی است که در مصر میشود. غیرترمس. (فهرست مخزن الادویه). ترمس است و گفته شود بارزد، به پارسی پرزد گویند. بهترینش آن بود که صافی و زرد و نرم و تیزبوی باشد. گرم است در سیوم و خشکست در دوم، چون دو درم از او در آب و گلاب حل کرده بیاشامند حیض براند و بچه بیندازد و دفع جمیع زهرها کند و نقرس و عرق النسا را نفوذ دهد و بواسیر را سودمند آید و سنگ گرده و مثانه بریزاند و مضر است به سر و مصلحش اشق است و بدلش بوزن آن سکبینج و نیم وزن آن جاوشیر. - باقلاء مصریه، وزنی معادل چهل و هشت شعیره و آن دوازده قیراط باشد. و رجوع به باقلاه شود. - باقلاء هندی، قسم اخیر فشغ است. (فهرست مخزن الادویه). - باقلاء یونانیه، وزنی است معادل بیست و چهار شعیره
گزاره ها تعبیر کردن (کلام خواب و جز آن) شرح دادن، تکلم کردن، تعبیر شرح، تکلم، طرز بیان طریقه ادای سخن، انشا، مجموع چند جمله به هم پیوسته جمع عبارات. یا به عبارت دیگر 0 به عبارت اخری. یا فن عبارت. باری ارمینیاس. یکی از بخشهای علوم منطقیه. یا عبارت بودن از. شامل بودن متضمن بودن
گزاره ها تعبیر کردن (کلام خواب و جز آن) شرح دادن، تکلم کردن، تعبیر شرح، تکلم، طرز بیان طریقه ادای سخن، انشا، مجموع چند جمله به هم پیوسته جمع عبارات. یا به عبارت دیگر 0 به عبارت اخری. یا فن عبارت. باری ارمینیاس. یکی از بخشهای علوم منطقیه. یا عبارت بودن از. شامل بودن متضمن بودن
بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن
بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن