جدول جو
جدول جو

معنی عباسوند - جستجوی لغت در جدول جو

عباسوند
(عَبْ باسْ وَ)
نام بلوکی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان. این بلوک شامل 12 آبادی کوچک است که در ارتفاعات جنوب غربی سنجابی واقع شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باوند
تصویر باوند
(دخترانه)
اصیل، خانوادهایی معروف از کردها که در شمال ایران حکومتی پایه نهادند (نگارش کردی: باوهند)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باسواد
تصویر باسواد
آنکه بتواند بخواند و بنویسد، عالم، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
(چِ وَ)
دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 21 هزارگزی ضیأآباد و 18 هزارگزی راه شوسه واقعاست. هوایش معتدل است و 892 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات، سیب زمینی، یونجه، باغات و گردو. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و جاجیم و جوراب وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باوند شاپور پسر کیوس پسر قباد پسر فیروز از ملوک مازندران. اول سلاطین طبقۀ اول از طبقات ثلاث آنها که به ملوک جبال معروفند. رجوع به حبیب السیر چ خیام، ج 2 ص 335 و 336 و ج 3 صص 418-421 شود.
- آل باوند، خاندان باوندی که ملوک مازندران بودند. و رجوع به آل باوند، و باوندیه و فهرست زامباور شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شهرکی است (از ماوراءالنهر) با مردم بسیار و بر راه بخارا و سمرقند جایی استوار و مردمانی جنگی. (حدود العالم). باسند شهر کوچکی بود و دارای باغستانی پهناور در دومنزلی چغانیان و در کوهستانهای مشرف بر رودخانه قرار داشت. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترانج ص 469). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 9هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو ایذه واقعست. محلی است جلگه، گرمسیر، سکنۀ آن 108 تن از ایل بختیاری هستند و آب آن ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان گیوه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ)
صورتی است از کلمه دنباوند (دماوند). نام ناحیتی و شهرکی و کوهی بشمال شرقی ری قدیم و طهران کنونی. دماوند: ضحاک را بگرفت و بند برنهاد و در کوه دباوند محبوس کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 36). دو شهر گیومرث بنا کرد: دباوند، اصطخر. (فارسنامۀ البلخی چ اروپا ص 28). گیومرث گلشاه اول ملوک فرس و اول پادشاهی است که ملک جهان یکسره داشته است... و دیگر اصحاب تواریخ گفته اند که مقام او به دباوند بوده است. (فارسنامه ص 26). نیز رجوع به دماوند و دنباوند و التفهیم ص 335 ح و ص 338 و معجم البلدان و قاموس الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
(سا)
دهی مرکز دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر با 752 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آن خرما، غلات، تنباکو، جالیزکاری و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عیسْ وَ)
یکی از دهستانهای یازده گانه بخش برازجان شهرستان بوشهر. آب آن از قنات و چاه. زراعت آن اکثر دیمی است. محصول آن غلات و خرما و تنباکو است. این دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 3200 تن است و قرای مهم آن عبارتند از: چاه خانی، خوش آب، خوش مکان، سرمل و گزبلند. مرکز این دهستان قریۀ عیسوند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(باجْ وَ)
دهی از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد در 25هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 14هزارگزی باختر شوسۀ بوکان بمیاندوآب. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنۀ آن 134 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، حبوبات است. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ)
پساوند. قافیۀ شعر. (برهان) (اوبهی) (فرهنگ خطی کتاب خانه مؤلف) (فرهنگ سروری). در اصطلاح عروض، قافیه. (ناظم الاطباء). قافیۀ شعر باشد و چون در دنبال شعر است پساوند خواندن بهتر است. (انجمن آرا) (آنندراج) :
همه باد و همه بند و همه سست
معانی بازگونه با بساوند.
لبیبی (از فرهنگ سروری).
و رجوع به پساوند و شعوری ج 1 ورق 158 شود، جایی را نیز گویند که میوه های خوشبوی در آنجا بهم رسد. (برهان) (ناظم الاطباء). جایی را گویند که میوه های خوش بو در آنجا بسیار باشد. (جهانگیری) (هفت قلزم). رجوع به بسّد شود. جوالیقی در المعرب آرد: و از لفظ بستان کلمه بست آمده و آن فارسی است چه هیچیک از ثقات کلمه عربی مرکب از ’ب س ت’ نیاورده است. (جوالیقی ص 54 س 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کسی که باخواندن و نوشتن آشنا باشد. سواددار. بزبان فرانسوی، لتره. آشنا به مقدمات خواندن و نوشتن، قدیم. (ناظم الاطباء). و رجوع به باس شود. شاید تحریفی از باس و باستان است
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با یَ / سَ وَیْهْ)
عباس بن یزید بحرانی بصری، مکنی به ابوالفضل. قاضی و از حفاظ حدیث بود و او را تألیفاتی است در حدیث. مدتی قضاوت همدان یافت و در همدان و بغداد و اصفهان حدیث میکرد. به سال 258 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
دهی است کوچک از بلوک عباسوند بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری کوزران و در نزدیکی چشمه سفید. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باسواد
تصویر باسواد
فرهیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تحصیل کرده، سواددار، ملا
متضاد: بی سواد، بامعلومات
متضاد: بی مایه، آگاه، مطلع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاره کن
فرهنگ گویش مازندرانی