جدول جو
جدول جو

معنی عبادیدی - جستجوی لغت در جدول جو

عبادیدی
(عَ)
منسوب به عبادید و عبابید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به عبادید و عبابید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبادید
تصویر عبادید
پریشان و متفرق
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
عبادید. گروه های مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گروه درگذشته و پریشان و متفرق شده و دونده به هرسوی، یقال: صار القوم عبابید، ای متفرقین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، راههای دور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و فی اللسان: الاطراف البعیده. (اقرب الموارد) ، بیشه ها. (منتهی الارب) (آنندراج). عبابید و عبادید دو جمعند که مفردی از لفظ آنها نیامده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ دی ی)
نسبت است به عبید بن ثعلبه بن یربوع بن حنظله بن مالک بن زید بن مناه بطنی از تمیم است. (از اللباب ج 2 ص 116) ، نسبت است به عبید بن عدی بن غنم بن کعب بن سلمه بن سعد بن علی اسد بن سارده بن تزید بن جشم بن الخزرج بطنی از انصار. (از اللباب ج 2 ص 117) ، نسبت است به عبیده بن عبره بن زهران بطنی از ازد. (از اللباب ج 2 ص 117) ، نسبت است به عبید بن سلامه بن زوی مالک بن نهد بطنی از نهد. (از اللباب ج 2 ص 117)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
ابوالحسن اردشیر بن ابوالمنصور العبادی ملقب به امیر. یکی از وعاظ بنام و دارای ملاحت سخن و حسن سیرت بود و قبول عامه داشت. از ابوعبدالله محمد بن حسن هربند شانی روایت کند و ابوبکر عتیق بن علی غازی از او روایت دارد. وی در حدود سال 490 هجری قمری درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 110). و رجوع به ریحانه الادب شود
سلیمان بن ابوصالح مولای حصین بن عبدالرحمان تجیبی عبادی است. (از اللباب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
نسبت است به عباد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه بن عکابه بن صعب بن علی بن بکر. رجوع به عبدالله بن محمد العبادی شود. (از اللباب ج 2 ص 110)
نسبت است به عباد بن صامت. (از اللباب ج 2 ص 110). رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن حرث بن مصعب بن ولید بن عباده بن صامت عبادی بغدادی شود
نسبت است به قاضی ابوعاصم محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن عبادی الهروی. (از اللباب). و رجوع به عبادی ابوعاصم محمد بن احمد و امیر ابومنصور مظفر عبادی شود
نسبت است به عباد که بطنی از تجیب و نزیل مصرند. (از اللباب ج 2 ص 111)
لغت نامه دهخدا
(عُبْ با)
نسبت است به عباد بن ضبیعه بن عبداﷲ محمدالعبادی. رجوع به عبادی عبدالله بن محمد العبادی شود. صوری گوید عبادی به تشدید باء است و ابونصر بن ماکولا گوید عبادی را به تخفیف نمی شناسم. (از اللباب ج 2 ص 11)
لغت نامه دهخدا
(عَ یی ی)
محمد بن یحیی العبایی سمرقندی، مکنی به ابواحمد. وی از عبدالعزیز بن مرزبان روایت کند و علی بن ابراهیم بن نصرویه سمرقندی از وی روایت کند. (از اللباب ج 2 ص 111)
لغت نامه دهخدا
آشکارا و هویدا و ظاهراً و بطور وضوح، (ناظم الاطباء)، بمعنی پدید یعنی ظاهر و نمایان، (شعوری ج 1 ورق 156) : اما بعد از آن ازآل بوبکر و آل عثمان و آل عمر هرگز هیچ بادید نیامد، (کتاب النقض ص 477)، کاروانهای تجار و ارباب بضاعت روی بکار آوردند و از آفت و مخافت راه ایمن یافتند و نعمت و خصبی تمام بادید آمد، (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
اسماعیل بن عبدالرحمان، مکنی به ابوعثمان. محدث بودو به سال 465 ه. ق. تولد یافت. حدیث را نزد ابوبکرمحمد بن یحیی بن ابراهیم مزکی و ابوسعد عبدالرحمان بن منصور بن دامش آموخت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
منسوب به عصیده. سازی است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عشیره ای است از ذوی عیاض از قبیلۀ عوازم که مسکن آنها نزدیک مطیر و عجمان بین کویت و ساحل خلیج فارس است. (از معجم قبائل العرب)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با اَ تُ)
دهی است به مرج. (از اللباب) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از ’ب دد’، اتباع ابادیداست: دهبوا تبادید و ابادید، رفتند پریشان و متفرق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ابادید شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طیر ابادید، مرغان پریشان، متفرق، پراکنده
لغت نامه دهخدا
(لَ)
الشیخ لبابیدی الدمشقی، احمد بن مصطفی. صاحب لطائف اللغه، و هی یشتمل علی غریب اللغات اللطیفه المعانی الدقیقه المبانی علی کثیر من الامثال و الحکم. جمعه مؤلفه من کتب اللغه الموثوق بها کالقاموس و فقه اللغه و مزهر السیوطی و الاشباه و النظائر. (معجم المطبوعات ج 2)
احمد البیروتی. صاحب ’ذیل قانون اصول المحاکمات الحقوقیه الموقته’ مترجم از ترکی به عربی. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
یا آبادانی. ابوبکر احمد بن سلیمان بن ایوب بن اسحاق بن عبده بن ربیع العبادانی ساکن بغداد بود و از علی بن حرب طائی روایت کند و حاکم ابوعبداﷲ و ابوعلی بن شاذان از وی روایت دارند. (از اللباب)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
نسبت است به عبادان (آبادان) که شهری است بنواحی بصره. رجوع به عبادان شود. (از اللباب)
لغت نامه دهخدا
اصطلاح مخصوص عهد صفوی، آن چه بایدبازدید و تقویم شود، محصولی که ارتفاع آن در آغاز مشکوک بوده و تعیین مالیات آن منوط بدیدار مجدد آن بوده است: محصولات محال اصفهان، که بعضی بچهار یک نسق وبرخی بازدیدی و بعضی بعلت آفت ارضی یا سماوی مقرر شده باشد که بازدید شود، (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 51)، و در رفع محصول محالی که بعلت آفت ارضی و سماوی یا اینکه بازدیدی باشد، بعد از عرض بخدمت اقدس یا وزیر دیوان اعلی مقرر میگردد که ... (همان کتاب ص 46)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عبابید در همه معانی. رجوع به عبابید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبادید
تصویر عبادید
شنومن شنایش نیایش ستایش، بند گی
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن گروه های مردم، گروه های پریشان، گروه های سر در گم، راه های دو، بیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
نیایندگان شاخه ای از رویگردانان (خوارج) و یاران عبدالله بن اباض آنان را اباضیه نیز می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادید
تصویر بادید
هویدا و آشکار و بطور وضوح
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته از عائد ویندش درآمد، باژ در آمد مداخل: عایدی صاحب دیوان را روزی ده هزار دینار نوشته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادانی
تصویر عبادانی
آبادانی منسوب به عبادان از مردم عبادان آبادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادوزی
تصویر عبادوزی
وستر دوزی، گلیم بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایدی
تصویر عایدی
درآمد، مستمری
فرهنگ فارسی معین
دخل، درآمد، مداخل، محصول، سود، رزق
فرهنگ واژه مترادف متضاد