- عبادید
- شنومن شنایش نیایش ستایش، بند گی
معنی عبادید - جستجوی لغت در جدول جو
- عبادید
- پریشان و متفرق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیایندگان شاخه ای از رویگردانان (خوارج) و یاران عبدالله بن اباض آنان را اباضیه نیز می نامند
به گونه رمن گروه های مردم، گروه های پریشان، گروه های سر در گم، راه های دو، بیشه ها
هویدا و آشکار و بطور وضوح
صلاحدید
دیدار مجدد دوباره دیدن، ملاقات شخصی از دیگری که وی قبلا بملاقات آمده باشد، رویت مکانی و ناحیه ای، رسیدگی بامری
عبارت و امضائی که نوشته را دارای اعتبار کند، ویزا
به گونه رمن پراکندگان
دیدار کردن، دیدار دوباره، به دیدن کسی رفتن که قبلاً به ملاقات آمده، رسیدگی به کاری
عنقودها، خوشه های انگور، خوشه ها، جمع واژۀ عنقود
مهتران و بزرگان، اشراف
پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین. توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف
ترفند گر، زیرک مرد، پتیار (بلا)، نشان زخم جای زخم، دزدنده
وستر دوز، گلیم باف
آبادان شهری است در خوزستان
جمع عباده، نیایش ها ستایش ها جمع عبادت پرستشها
بندگی و پرستش
جمع علماد، گروهه های ریسمان
جمع عنقاد عنقود، خوشه ها خوشه های انگور
روش راه
ناپیدا، نهفته، مخفی: (... که اکنون شمارابدین برزکوه ببایدبدن ناپدید از گروه. (شا)، نامرئی نامشهود: خردمند کز دور دریا بدید کرانه نه پیدا و بن ناپدید... (شا)، پوشیده مستور: ابا خواهر خویش به آفرید زخون مژه هر دورخ ناپدید. (شا)، معدوم محو: خروشیدچون روی رستم بدید که نام توباد از جهان ناپدید. (شا)
دیدار کردن، دیدن
اجازه نامه ای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده می شود، ویزا
فرقه ای از سوفسطائیان که منکر حقیقت اشیا بوده و بسیاری از حقایق را اوهام و خیالات باطل می دانسته اند
پدید، هویدا
فرادید آوردن: پدید آوردن
فرادید آوردن: پدید آوردن
مهتران، بزرگان
بندگی کردن، پرستش کردن، کنایه از چاکری و خدمتگزاری کردن، خدمت
Visitation
визит
Besuch