جدول جو
جدول جو

معنی عباد - جستجوی لغت در جدول جو

عباد
(پسرانه)
بندگان، نام چندتن از خاندان بنی عباد
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ نامهای ایرانی
عباد
عبدها، بندگان، جمع واژۀ عبد
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ فارسی عمید
عباد
عابدها، پرستندگان، جمع واژۀ عابد
عبادت، پرستیدن خدا، بندگی کردن، پرستش کردن
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ فارسی عمید
عباد
(عِ)
دهی است به مرو که اهل محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سنج عباد نویسند. فاصله آن تا مرو 4 فرسخ است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عباد
(عَبْ با)
ابن یعقوب البخاری الرواجنی، مکنی به ابوسعید. از فضلای کوفه بود بخاری و جز او از وی روایت کنند و او را کتبی است از جمله اخبار المهدی المنتظر و المعرفه فی الصحابه. وی به سال 250 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن عوام بن عبدالله کلابی واسطی، مکنی به ابوسهل از رجال حدیث و ثقات بود وی به تشیع تظاهر میکرد. هارون الرشید وی را به زندان افکند و به سال 185 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن عباد بن حبیب بن مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی البصری، مکنی به ابومعاویه. وی از حفاظ حدیث و از ثقات بود و به سال 181 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن زیاد بن ابیه برادر عبدالله بن زیاد ومکنی به ابوحرب. وی از جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال 100 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
عباد
(عُبْ با)
جمع واژۀ عابد. (ناظم الاطباء). رجوع به عابد شود
لغت نامه دهخدا
عباد
(عِ)
قبیله های پراکنده از تازیان که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از معجم قبائل العرب). و نسبت به آن عبادی است. رجوع به عبادی شود
لغت نامه دهخدا
عباد
(عِ)
جمع واژۀ عبد. بندگان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به عبد شود
لغت نامه دهخدا
عباد
جمع عابد، بندگان و بمعنای عبادت کنندگان
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ لغت هوشیار
عباد
((عُ بّ))
جمع عابد، عبادت کنندگان
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ فارسی معین
عباد
((عَ بّ))
بسیار عبادت کننده
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ فارسی معین
عباد
((عِ))
جمع عبد، بندگان
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شنومن شنایش نیایش ستایش، بند گی پرستش کردن بندگی کردن، طاعت کردن خدای را، پرستش، طاعت خدار را جمع عبادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
((عِ دَ))
بندگی کردن و پرستیدن خدا، پرستش، بندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
Adoration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adoration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
숭배
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
পূজা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
การสักการะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
ibada
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
tapınma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
崇拝
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
崇拜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
הערצה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
поклоніння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
pemujaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
पूजा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
aanbidding
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adorazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adoración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adoração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
uwielbienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
Anbetung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
обожание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
عبادت
دیکشنری فارسی به اردو