جدول جو
جدول جو

معنی عباد

عباد
عابدها، پرستندگان، جمع واژۀ عابد
عبادت، پرستیدن خدا، بندگی کردن، پرستش کردن
تصویری از عباد
تصویر عباد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عباد

عباد

عباد
جَمعِ واژۀ عبد. بندگان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به عبد شود
لغت نامه دهخدا

عباد

عباد
دهی است به مرو که اهل محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سِنج عباد نویسند. فاصله آن تا مرو 4 فرسخ است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

عباد

عباد
قبیله های پراکنده از تازیان که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از معجم قبائل العرب). و نسبت به آن عبادی است. رجوع به عبادی شود
لغت نامه دهخدا