جدول جو
جدول جو

معنی عاملی - جستجوی لغت در جدول جو

عاملی
(مِ)
ابراهیم بن یحیی. از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هجری قمری درگذشت. وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیدۀ میمیۀ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه آنها بهمان روش تخمیس شده است و در منن الرحمان شیخ جعفر نقدی مندرج است. (از ریحانه الادب)
بدرالدین بن سید احمد بن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوۀ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست: حجیهالاخبار و شرح زبدۀ شیخ بهائی. (از ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عامله
تصویر عامله
مؤنث واژۀ عامل، آنکه یا آنچه باعث به وجود آمدن چیزی یا حالتی می شود، عمل کننده، اجرا کننده، بامهارت، متخصص
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مِ)
کسی که برای گذران اهل و عیال خود هر قسم کار و باری را مباشرت می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
مؤنث عامل. رجوع به عامل شود. عامله الرمح، سینۀ نیزه که نزدیک سنان باشد. ج، عاملات و عوامل. (منتهی الارب) (تاج العروس) (آنندراج) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان. واقع در 12هزارگزی جنوب صحنه و 12هزارگزی جنوب راه شوسۀ کرمانشاه به همدان. محلی است دشت و سردسیر و دارای هوای معتدل و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه گاماسیاب تأمین میشود و محصولاتش غلات، حبوبات، توتون است و اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
بنت مالک بن ودیعه بن عفیربن عدی از کهلان از قحطانیه. ام جاهلی است که خاندان او از پسران او حارث بن مالک بن ودیعه بن عفیرند و از آنهاست: عدی الرقاع العاملی شاعر. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 252 شود
ابن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان، جد جاهلی است که برادر حمیر و کهلان است. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عامله
تصویر عامله
مونث عامل بنگرید به عامل مونث عامل
فرهنگ لغت هوشیار
دانایی دانشمندی، جهانی منسوب به عالم جهانی سکنه جهان جمع عالمیان. عالم بودن دانشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایلی
تصویر عایلی
عیالمند درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائلی
تصویر عائلی
یالمند، تهیدست بینوا عیالمند درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
کارگزاری پیشکاری ورزیتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالمی
تصویر عالمی
((لَ))
منسوب به عالم، جهانی، سکنه جهان، جمع عالمیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
وكالةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
Factorization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
factorisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
faktoryzacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
عوامل کا تجزیہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
факторизация
دیکشنری فارسی به روسی
جهانی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
Faktorisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
факторизація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
การแยกตัวประกอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
গুণনির্ণয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
fatoração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
uchambuzi wa mambo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
faktorizasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
因式分解
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
הפעלת גורמים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
인수분해
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
faktorisasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
गुणनखंड
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
factorisatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
fattorizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
factorización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عاملیت
تصویر عاملیت
因数分解
دیکشنری فارسی به ژاپنی