جدول جو
جدول جو

معنی عالم - جستجوی لغت در جدول جو

عالم
(دخترانه)
جهان، دنیا
تصویری از عالم
تصویر عالم
فرهنگ نامهای ایرانی
عالم
دانشمند، جهان، گیتی
تصویری از عالم
تصویر عالم
فرهنگ واژه فارسی سره
عالم
داننده، دانا، دانشمند، از نام های خداوند
تصویری از عالم
تصویر عالم
فرهنگ فارسی عمید
عالم
دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خلق، روزگار
عالم آخرت: مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت
عالم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر
عالم بالا: در فلسفه عالم علوی
عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت
عالم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان
عالم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان
عالم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده
عالم حس: مقابل عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت
عالم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی
عالم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات
عالم دیگر: عالم آخرت، مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
عالم سفلی: مقابل عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان
عالم شهادت: مقابل عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام
عالم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان
عالم علوی: عالم امر، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم امر: عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم غیب: مقابل عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت
عالم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق
عالم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است
عالم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی
عالم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت
عالم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است
عالم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت
عالم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت
عالم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر
عالم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
تصویری از عالم
تصویر عالم
فرهنگ فارسی عمید
عالم
کسی که او را دانش باشد، مقابل جاهل
تصویری از عالم
تصویر عالم
فرهنگ لغت هوشیار
عالم
((لِ))
دانا، دانشمند
تصویری از عالم
تصویر عالم
فرهنگ فارسی معین
عالم
((لَ))
دنیا، هستی، موجودات، نمادی برای بزرگی، عظمت، حیطه، محدوده، عالم هنر، عالم مستی، حالت، وضعیت، هر کدام از دو جهان فانی و باقی، هر کدام از دنیا و آخرت
عالم و آدم: کنایه از همه مردم
تصویری از عالم
تصویر عالم
فرهنگ فارسی معین
عالم
Learned
تصویری از عالم
تصویر عالم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عالم
ученый
دیکشنری فارسی به روسی
عالم
gelehrt
دیکشنری فارسی به آلمانی
عالم
учений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عالم
uczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
عالم
erudito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عالم
erudito
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عالم
érudit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عالم
colto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عالم
geleerd
دیکشنری فارسی به هلندی
عالم
विद्वान
دیکشنری فارسی به هندی
عالم
terpelajar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عالم
متعلّمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
عالم
박식한
دیکشنری فارسی به کره ای
عالم
מלומד
دیکشنری فارسی به عبری
عالم
博学的
دیکشنری فارسی به چینی
عالم
博識の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
عالم
bilgili
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عالم
msomi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عالم
มีความรู้
دیکشنری فارسی به تایلندی
عالم
পণ্ডিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
عالم
عالم
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دانایی دانشمندی، جهانی منسوب به عالم جهانی سکنه جهان جمع عالمیان. عالم بودن دانشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالمی
تصویر عالمی
((لَ))
منسوب به عالم، جهانی، سکنه جهان، جمع عالمیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعالم
تصویر تعالم
با هم دانی با هم چیزی را دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معالم
تصویر معالم
معلم ها، نشانه ها، علامت ها، جمع واژۀ معلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معالم
تصویر معالم
نشانها که به راه نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالم
تصویر سالم
(پسرانه)
فاقد بیماری، بدون عیب یا خرابی
فرهنگ نامهای ایرانی