- عالم (دخترانه)
- جهان، دنیا
معنی عالم - جستجوی لغت در جدول جو
- عالم
- دانشمند، جهان، گیتی
- عالم
- داننده، دانا، دانشمند، از نام های خداوند
- عالم
- دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خلق، روزگار
عالم آخرت: مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت
عالم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر
عالم بالا: در فلسفه عالم علوی
عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت
عالم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان
عالم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان
عالم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده
عالم حس: مقابل عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت
عالم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی
عالم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات
عالم دیگر: عالم آخرت، مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
عالم سفلی: مقابل عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان
عالم شهادت: مقابل عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام
عالم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان
عالم علوی: عالم امر، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم امر: عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم غیب: مقابل عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت
عالم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق
عالم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است
عالم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی
عالم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت
عالم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است
عالم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت
عالم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت
عالم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر
عالم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
- عالم
- کسی که او را دانش باشد، مقابل جاهل
- عالم ((لِ))
- دانا، دانشمند
- عالم ((لَ))
- دنیا، هستی، موجودات، نمادی برای بزرگی، عظمت، حیطه، محدوده، عالم هنر، عالم مستی، حالت، وضعیت، هر کدام از دو جهان فانی و باقی، هر کدام از دنیا و آخرت
عالم و آدم: کنایه از همه مردم
- عالم
- Learned
- عالم
- ученый
- عالم
- gelehrt
- عالم
- учений
- عالم
- uczony
- عالم
- erudito
- عالم
- erudito
- عالم
- érudit
- عالم
- geleerd
- عالم
- विद्वान
- عالم
- terpelajar
- عالم
- متعلّمٌ
- عالم
- מלומד
- عالم
- bilgili
- عالم
- msomi
- عالم
- มีความรู้
- عالم
- পণ্ডিত
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دانایی دانشمندی، جهانی منسوب به عالم جهانی سکنه جهان جمع عالمیان. عالم بودن دانشمندی
با هم دانی با هم چیزی را دانستن
معلم ها، نشانه ها، علامت ها، جمع واژۀ معلم
نشانها که به راه نهند