جدول جو
جدول جو

معنی عاصمی - جستجوی لغت در جدول جو

عاصمی
(صِ)
احمد بن محمد بن عاصم بن عبدالله. اصل او از کوفه و مسکن وی بغداد بود. از ثقات و معتمدان محدثان امامیه و خواهرزاده یا برادرزادۀ علی بن عاصم محدث و استاد کلینی است. (ریحانه الادب ج 3 ص 49). و رجوع به امل الاّمل و هدیه الاحباب ص 197 شود
مولانا عاصمی. یکی از ادباء و شعراء است و از جمله اشعار اوست:
چون آتشم ز هجر تو بر سر زند علم
سازم روان چو شمع ز گرداب دیده نم.
(مجالس النفائس ص 78)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاصم
تصویر عاصم
(پسرانه)
نگهدارنده، محافظ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاصی
تصویر عاصی
آنکه از کسی یا چیزی به ستوه آمده است، نافرمان، عصیان کننده، سرکش، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامی
تصویر عامی
جاهل، نادان، بی سواد، برای مثال بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی - ۴۱۹)، مقابل علوی، غیر سیّد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاصمه
تصویر عاصمه
پایتخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، تختگاه، دارالسّلطنه، دارالخلافه، سواد اعظم، دارالملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاصم
تصویر عاصم
حفظ کننده، نگه دارنده
فرهنگ فارسی عمید
(عُ)
محمد بن عباس بن احمد بن محمد بن عصم بن بلال عصمی هروی. از رؤسا و دانشمندان و محدثان بود. بسال 294 ه. ق. متولد شد و در نهم صفر سال 378 ه. ق. درگذشت. حدیث را نزد ابوالحسن محمد مخلدی و ابوعمرو حیری ودیگران آموخته بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(عام می)
منسوب است به عامه، ضد خاصه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عامی ی می ی)
نبت ٌ عامی، گیاه خشک یکساله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جاهل و بی سواد، (غیاث) (آنندراج) :
عشق تو بکشت عالم و عامی را
زلف تو برانداخت نکونامی را،
خاقانی،
ای عشق تو کشته عارف و عامی را
سودای تو گم کرده نکونامی را
ذوق لب میگون تو آورده برون
از صومعه بایزید بسطامی را،
بایزیدبسطامی،
بساط سبزه لگدکوب شد بپای نشاط
ز بسکه عارف و عامی برقص برجستند،
سعدی،
، مقابل علوی، سید:
غریق منت احسان بیشمار تواند
ز لشکری و رعیت ز عامی و علوی،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(صِ)
ابن علی بن عاصم بن صهیب التیمی. یکی از حافظان حدیث و از ثقات بود. وی مردم را حدیث میکرد و در مجلس او هزار تن حاضر میشد و به سال 221 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن خلیفه بن معفل الضبی. یکی از سواران عرب جاهلی و از شعرای مخضرمین بود. وی اسلام را درک کرد و در بصره ساکن بود و به سال 30 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن بهدله الکوفی الاسدی. کنیۀ او ابوبکر و یکی از قراء سبعه بود و به سال 128 هجری قمری درگذشت. او شاگرد ابوعبدالرحمان السلمی و زرار بن حبیش بود. (الاعلام زرکلی)
ابن عمیرالسعدی. وی از شجاعان عرب است که شاهد وقایع ماوراءالنهر با نصر بن سیار بود و به سال 131 هجری قمری در نهاوند کشته شد. (از الاعلام زرکلی)
ابن عدی عجلانی. از بزرگان بنی عجلان و از صحابه بود و حضرت رسول خلافت خویش را در مدینه به وی داد. او به سال 45 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 94، 447، 481 شود
ابن عمر بن الخطاب القرشی العدوی. جد عمر بن عبدالعزیز و از شعراست. و به سال 70 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 298 شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
شهری است در جنوب یهودا و بعد از تقسیم اول به سبط یهودا داده شد. (قاموس کتاب مقدس)
نام دو وادی است از وادیهای عقیق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
بازدارنده. (غیاث اللغات). منعکننده. (از اقرب الموارد). نگاه دارنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). حفظکننده. (از اقرب الموارد) :
گفت من رفتم بر آن کوه بلند
عاصم است آن که مرا از هر گزند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
شیخ محمد حسن بن شیخ محمد رفیع رشتی اصفهانی، متخلص به عاصی، از دانشمندان قرن سیزدهم هجری بود و از آثار اوست: جامع المصائب و وسیله النجاه، (ریحانه الادب ج 3 ص 49)، و رجوع به الذریعه ج 5 ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
نام نهر حماه و حمص است معروف به میماس که از دریاچۀ قدس سرچشمه میگیرد و به دریاچۀ انطاکیه میریزد، (از معجم البلدان ص 96)
لغت نامه دهخدا
گناهکار و نافرمان، ج، عصاه، (آنندراج) (غیاث اللغات) :
بدانسته بودم همه پیش ازین
که عاصی بخواهد شد او همچنین،
فردوسی،
چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان
این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست،
ناصرخسرو،
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار،
سعدی (گلستان)،
عاصی که دست بخدا بردارد به از عابدی که کبر در سر دارد، (گلستان)،
،
رگی که خون آن نایستد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کره شتر که دنبال مادر خود نرود و از او بی نیاز باشد، ج، عواصی، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، در اصطلاح اطباء معده ای که اثر مسهل نپذیرد، ابر سیاه که بارش نکند، (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام دهی است نزدیک رأس عین اطراف خانور. (معجم البلدان ص 96)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
لقب عبدالملک بن جمال الدین عصامی اسفرایینی، مشهور به ملا عصام است. از علمای قرن دهم و یازدهم هجری. رجوع به عبدالملک (ابن جمال العصامی...) شود
لقب علی بن اسماعیل بن ابراهیم بن محمد اسفرایینی عصامی، از رجال بلاغت در قرن دهم هجری است. رجوع به علی عصامی شود
لقب عبدالملک بن حسین بن عبدالملک مکی عصامی، از مورخان قرن دوازدهم هجری. رجوع به عبدالملک (ابن حسین بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
منسوب به عصام بن شهبر صاحب نعمان. آنکه به نفس خود بالد نه به پدران. مقابل عظامی. (یادداشت مرحوم دهخدا). در مثل گویند: کن عصامیاً و لاتکن عظامیاً. رجوع به عصام (ابن شهبربن...) شود: در این عصامی و عظامی از جریر و متنبی چند شعر یاد داشتم نبشتم. (تاریخ بیهقی ص 415).
مثل زنند که در مهتری عصامی باش
که فضل داد بر اهل عصام نفس عصام.
ادیب صابر.
و رجوع به عظامی شود
لغت نامه دهخدا
(صِ مَ)
ام بلاد. قاعده کشور. (اقرب الموارد). در تداول کشورهای عربی پایتخت
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به عالم
لغت نامه دهخدا
(صِ مَ)
لقب مدینه است. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عامی
تصویر عامی
جاهل و بیسواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصی
تصویر عاصی
گناهکار و نافرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصم
تصویر عاصم
بازدارنده، منع کننده، نگاه دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصامی
تصویر عصامی
خود ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
دانایی دانشمندی، جهانی منسوب به عالم جهانی سکنه جهان جمع عالمیان. عالم بودن دانشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصمه
تصویر عاصمه
مونث عاصم پایتخت نام مدینه مونث عاصم، پایتخت کشور قاعده مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصی
تصویر عاصی
سرکش، نافرمان، گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاصم
تصویر عاصم
((ص))
نگاهدارنده، حفظ کننده، بازدارنده، بازدارنده از لغزش و خطا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عامی
تصویر عامی
منسوب به عامه، در فارسی، جاهل، بی سواد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاصمه
تصویر عاصمه
((ص مَ یا مِ))
مؤنث عاصم، پایتخت کشور، قاعده مملکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عالمی
تصویر عالمی
((لَ))
منسوب به عالم، جهانی، سکنه جهان، جمع عالمیان
فرهنگ فارسی معین
بی سواد، جاهل، عوام، ناآموخته، نادان
متضاد: عارف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جهانی
دیکشنری اردو به فارسی