جدول جو
جدول جو

معنی عاصف - جستجوی لغت در جدول جو

عاصف
تند، شدید، باد تند و شدید
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
فرهنگ فارسی عمید
عاصف
مایل و خمیده، باد سخت، جمع آن عواصف است
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
فرهنگ لغت هوشیار
عاصف
((ص))
مایل، خمیده، تند، شدید، باد سخت و تند، جمع عواصف
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
فرهنگ فارسی معین
عاصف
Infuriated
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عاصف
взбешенный
دیکشنری فارسی به روسی
عاصف
wütend
دیکشنری فارسی به آلمانی
عاصف
розлючений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عاصف
wściekły
دیکشنری فارسی به لهستانی
عاصف
furioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عاصف
furioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عاصف
furieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عاصف
furioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عاصف
woedend
دیکشنری فارسی به هلندی
عاصف
क्रोधित
دیکشنری فارسی به هندی
عاصف
marah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عاصف
غضبانٌ
دیکشنری فارسی به عربی
عاصف
화난
دیکشنری فارسی به کره ای
عاصف
מזועזע
دیکشنری فارسی به عبری
عاصف
愤怒的
دیکشنری فارسی به چینی
عاصف
怒った
دیکشنری فارسی به ژاپنی
عاصف
kızgın
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عاصف
hasira
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عاصف
โกรธ
دیکشنری فارسی به تایلندی
عاصف
ক্রুদ্ধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
عاصف
غصہ زده
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاصفه
تصویر عاصفه
(دخترانه)
معرب از سریانی، باد تند و شدید، تندباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاصفه
تصویر عاصفه
عاصف، تند، شدید، باد تند و شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاصفه
تصویر عاصفه
توفان تند باد مونث عاصف جمع عواصف عاصفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصف
تصویر واصف
(پسرانه)
به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفاکننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاصم
تصویر عاصم
(پسرانه)
نگهدارنده، محافظ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عارف
تصویر عارف
(پسرانه)
دانا، آگاه، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاصم
تصویر عاصم
حفظ کننده، نگه دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واصف
تصویر واصف
وصف کننده، تعریف کننده، ستاینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عواصف
تصویر عواصف
جمع واژۀ عاصف، تند، شدید، باد تند و شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاصی
تصویر عاصی
آنکه از کسی یا چیزی به ستوه آمده است، نافرمان، عصیان کننده، سرکش، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید