جدول جو
جدول جو

معنی عاشقبا - جستجوی لغت در جدول جو

عاشقبا
(شِ)
نام طعامی است ترش:
پیش از آن دم که مزعفر شکفد همچون گل
داغ او چون حبشی بر رخ عاشقبا بود.
بسحاق اطعمه (دیوان ص 51)
لغت نامه دهخدا
عاشقبا
طعامی است ترش: پیش از آن دم که مزعفر شکند همچو گل داغ او چون حبشی بر رخ عاشقبا بود. (ابو اسحاق)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشقیا
تصویر اشقیا
شقی ها، بدبخت ها، تیره بخت ها، ستمگرها، ظالم ها، بیدادگرها، جبّارها، ستمکارها، گرداس ها، جائرها، ستم کیش ها، ظلم پیشه ها، جفا پیشه ها، جمع واژۀ شقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاشق با
تصویر عاشق با
خوراکی که در آن سرکه یا آب لیمو می ریزند، آش ترش، آش سرکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاشقه
تصویر عاشقه
مؤنث واژۀ عاشق، آنکه دیگری را به حد افراط دوست دارد و یا دل بستگی به چیزی دارد، آنکه عشق می ورزد، دلداده، دلبسته، دلباخته، شیفته، در تصوف سالک یا عارفی که به خدا عشق می ورزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقبت
تصویر عاقبت
آخر کار، پایان هر چیز، فرجام، سرانجام
فرهنگ فارسی عمید
روز دهم ماه محرم که حسین بن علی در کربلا شهید شد و شیعیان در این روز عزاداری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماش با
تصویر ماش با
آش ماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاشقی
تصویر عاشقی
عاشق بودن، شیفتگی، دلدادگی، برای مثال نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست / عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد (حافظ - ۳۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 66 هزارگزی شمال باختری خمین کنار راه شوسۀ خمین به اراک. این ده واقع در جلگه و هوای آن معتدل است. 170 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، چغندرقند، پنبه و انگور و شغل مردمش زراعت است. صنایع دستی زنان قالی بافی است و راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(طِ پَ رَ)
عشق بازنده. آنکه عشقبازی کند. عاشق پیشه. (فرهنگ فارسی معین). مرد شهوت پرست و عاشق و زن دوست. (ناظم الاطباء) :
عشقبازان که به دست آرند آن حلقۀ زلف
دست در سلسلۀ مسجداقصی بینند.
خاقانی.
شهری بفتنه شد که فلانی ازآن ماست
ما عشقباز صادق و او عشقدان ماست.
خاقانی.
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن.
خاقانی.
شکّر و بادام بهم نکته ساز
زهره و مریخ بهم عشقباز.
نظامی.
ز چنگ ابریشم دستان نوازان
دریده پرده های عشق بازان.
نظامی.
مه و خورشید را دیدندنازان
قران کرده به برج عشقبازان.
نظامی.
تو که در بند خویشتن باشی
عشقبازی دروغزن باشی.
سعدی.
به کوی لاله رخان هرکه عشقباز آید
امید نیست که هرگز بعقل بازآید.
سعدی.
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بیغم کجا جویم که در عالم نمی بینم.
سعدی.
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
حافظ.
، در هندوستان، اصطلاحاً کبوترباز را گویند، چنانکه شیخ ابوالفضل در جواب نامۀ عبداﷲخان ازبک نوشته است: و فرستادن کبوتران پری پرواز و آمدن حبیب عشقباز... (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
میرعلیشیر آرد: مولانا عاشقی از شهر هرات بود و قصیده را پخته میگفت از جمله اشعار اوست:
این منظری که طاق چو ابروی دلبر است
از خاک برگرفتۀ دارای کشور است.
که در تعریف عمارت آق سرای که به دستور بوسعید بنا شده است سرود. (مجالس النفائس ص 41)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
عمل عاشق. شیفتگی. دلدادگی. عشق ورزیدن:
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل.
مولوی.
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من ازعاشقی حذر گیرد.
سعدی.
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(قِ بَ)
عاقبه. پایان هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فرجام. سرانجام: وی هشیار بود و سوی عاقبت نیکو نگاه کردی. (تاریخ بیهقی ص 157).
بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش
وانکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم.
منوچهری.
و اگر در عاقبت کارها و هجرت سوی گور فکرت شافی واجب داری. (کلیله و دمنه).
عاقبتی هست بیا پیش از آن
کردۀ خود بین و بیندیش از آن.
نظامی.
یارب از لطف و کرم عاقبت خاقانی
خیر گردان تو که ما در طلبش خواب و خوریم.
خاقانی.
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی.
سعدی (گلستان).
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(قِ بَ)
پایان هر چیزی: و ﷲ عاقبه الامور. (قرآن 41/22). رجوع به عاقبت شود، فرزند، یقال لیس له عاقبه، أی ولد. (منتهی الارب). نسل. (اقرب الموارد) ، تأمل در آخر کاری. (منتهی الارب). ج، عواقب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است در شعر لهبی:
فالهاوتان فکبکب فجتاوب
فالبوص فالافراع من اشقاب.
(معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
آش ماش:
من بگویم شکر، چه خوردی ابا
او بگوید شربتی یا ماش با،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد واقع در 12هزارگزی خاور گهواره و 2هزارگزی قلۀ امیرخان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و 160 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات، حبوب، توتون، صیفی، لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله دوهزارگز واقع به عاشقان سید کاکا و عاشقان علی مشهور است ساکنان آن از تیرۀگهواره ای هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قِکَ دَ)
عاشق شدن و اظهار دوستی و دلبستگی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روز دهم محرم و آن روزی است که حسین بن علی (ع) شهید شد، (غیاث اللغات) (التفهیم ص 291)، و رجوع به عاشور و عاشوراء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاشق با
تصویر عاشق با
شیفته با خوراکی است ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشبات
تصویر عاشبات
چرند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشوربا
تصویر عاشوربا
دهه با آشی است که در دهه پزند آش دهه
فرهنگ لغت هوشیار
روز دهم محرم و آن روزی است که حضرت حسین بن علی (ع) در کربلا بشهادت رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان دلسپرد گی شیفتگی عاشقی. توضیح این کلمه بر ساخته از عربی است و فصیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشقباز
تصویر عشقباز
مرد شهوت پرست و عاشق پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشقی
تصویر عاشقی
دلدادگی، شیفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشقه
تصویر عاشقه
مونث عاشق دلداده دلباخته مونث عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقبت
تصویر عاقبت
پایان هر چیزی، سرانجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماش با
تصویر ماش با
آش ماش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقیا
تصویر اشقیا
جمع شقی بدبختان تیره روزان تبه روزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقاب
تصویر اشقاب
جایگاهی است نزدیک مکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقبت
تصویر عاقبت
((ق بَ))
آخر کار، پایان هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاشورا
تصویر عاشورا
روز دهم ماه محرم، روزی که امام حسین (ع) به شهادت رسید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقبت
تصویر عاقبت
فرجام، سرانجام، پیامد
فرهنگ واژه فارسی سره