جدول جو
جدول جو

معنی عاشقی

عاشقی
عاشق بودن، شیفتگی، دلدادگی، برای مثال نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست / عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد (حافظ - ۳۲۶)
تصویری از عاشقی
تصویر عاشقی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عاشقی

عاشقی

عاشقی
عمل عاشق. شیفتگی. دلدادگی. عشق ورزیدن:
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل.
مولوی.
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من ازعاشقی حذر گیرد.
سعدی.
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

عاشقی

عاشقی
میرعلیشیر آرد: مولانا عاشقی از شهر هرات بود و قصیده را پخته میگفت از جمله اشعار اوست:
این منظری که طاق چو ابروی دلبر است
از خاک برگرفتۀ دارای کشور است.
که در تعریف عمارت آق سرای که به دستور بوسعید بنا شده است سرود. (مجالس النفائس ص 41)
لغت نامه دهخدا

عاشقه

عاشقه
مؤنثِ واژۀ عاشق، آنکه دیگری را به حد افراط دوست دارد و یا دل بستگی به چیزی دارد، آنکه عشق می ورزد، دلداده، دلبسته، دلباخته، شیفته، در تصوف سالک یا عارفی که به خدا عشق می ورزد
عاشقه
فرهنگ فارسی عمید

عاشقیت

عاشقیت
از ساخته های فارسی گویان دلسپرد گی شیفتگی عاشقی. توضیح این کلمه بر ساخته از عربی است و فصیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار

قاشقی

قاشقی
کفچکی، خیار ترشی، گچ تراش، پس گردنی منسوب به قاشق، آلتی فلزین که گچ بران بکار برند، خیار خرد خیار ترشی، قسمی زدن بر پشت گردن پس گردنی که با چهار انگشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار

قاشقی

قاشقی
آلتی فلزین که گچ بران به کار برند، خیار خرد، خیارترشی، قسمی زدن بر پشت گردن، پس گردنی که با چهار انگشت زنند
قاشقی
فرهنگ فارسی معین

عاشقیت

عاشقیت
عاشق شدن و اظهار دوستی و دلبستگی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا