نام مردی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام اسب منذر بن اعلم، سجن عارم، زندانی است در کوفه که عبدالله بن زبیر را در آن زندانی کردند. (منتهی الارب) ابن ابی سلم. بطنی از مرهبه بن دعام از صعب بن دومان بن بکیل از قحطانیه است. (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701) لقب ابوعثمان محمد بن فضل بصری
نام مردی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام اسب منذر بن اعلم، سجن عارم، زندانی است در کوفه که عبدالله بن زبیر را در آن زندانی کردند. (منتهی الارب) ابن ابی سلم. بطنی از مرهبه بن دعام از صعب بن دوْمان بن بَکیل از قحطانیه است. (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701) لقب ابوعثمان محمد بن فضل بصری
دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خلق، روزگار عالم آخرت: مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان عالم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت عالم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر عالم بالا: در فلسفه عالم علوی عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت عالم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان عالم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان عالم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده عالم حس: مقابل عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت عالم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی عالم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات عالم دیگر: عالم آخرت، مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد عالم سفلی: مقابل عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان عالم شهادت: مقابل عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام عالم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان عالم علوی: عالم امر، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالم امر: عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالم غیب: مقابل عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت عالم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق عالم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است عالم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی عالم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت عالم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است عالم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت عالم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت عالم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر عالم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خَلق، روزگار عالَم آخرت: مقابل ِدنیا، جهان دیگر، آن جهان عالَم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت عالَم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر عالَم بالا: در فلسفه عالم علوی عالَم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت عالَم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان عالَم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان عالَم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده عالَم حس: مقابلِ عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت عالَم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی عالَم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات عالَم دیگر: عالم آخرت، مقابل ِدنیا، جهان دیگر، آن جهان عالَم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد عالَم سفلی: مقابلِ عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان عالَم شهادت: مقابلِ عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام عالَم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان عالَم علوی: عالم امر، مقابلِ عالم سفلی، عالَمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالَم امر: عالم علوی، مقابلِ عالم سفلی، عالَمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالَم غیب: مقابلِ عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت عالَم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق عالَم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است عالَم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی عالَم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت عالَم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است عالَم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت عالَم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت عالَم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر عالَم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
عرض کننده، عریضه دهنده، شاکی رویداد، پیشامد، حادثه، در فلسفه ویژگی آنچه پیدا می شود و می گذرد و ثابت نیست فرمانده لشکر روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیباچه، محیّا، چهر، گردماه، رخساره، وجنات، دیمه، لچ، عذار، دیباجه، خدّ، دیمر، رخسار، چیچک، سج، غرّه عارض شدن: روی دادن، رخ دادن، به قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخوهی کردن
عرض کننده، عریضه دهنده، شاکی رویداد، پیشامد، حادثه، در فلسفه ویژگی آنچه پیدا می شود و می گذرد و ثابت نیست فرماندهِ لشکر روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رُخ، دیباچِه، مُحَیّا، چِهر، گِردماه، رُخسارِه، وَجَنات، دیمِه، لَچ، عِذار، دیباجِه، خَدّ، دیمَر، رُخسار، چیچَک، سَج، غُرَّه عارض شدن: روی دادن، رخ دادن، به قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخوهی کردن
رخ رخساره، پهنی گردن، لشکر شمار سالار سپاه، ابر سایه دار ابر بارنده، دیواره دیواره و آسمانه کجاوه، پرده، کوه، نالشگر داد خواه، تاوریده زبانزد فرزانی فتاده، پیشامد عرض کننده، عرض دهنده لشکر سالار سپاه، تظلم کننده شکایت کننده شاکی متظلم جمع عارضین، آن چه برای شخص پیش آید حادثه اتفاق عارضه، صفحه صورت رخساره، صورت چهره، ابر که سایه افکند، محمول خارج از ذات چیزی را عارض بر آن گویند و آن اعم از عرض است زیرا شامل صورت هم میشود و صورت جوهر است زیرا عارض بر هیولی می شود. یا عارض وجود. آن چه در ظرف وجود عارض شود که وجود معروض را مدخلیت در عروض عارض باشد، یا عارض ماهیت. آن چه منشا عروض ذات باشد و یا ماهیت باشد مانند عروض وجود بر ماهیت، کشف نور ایمان و فتح ابواب عرفان و رفع حجب از جمال حقیقت و عیان و هر چه در فتح و فتوح باشد
رخ رخساره، پهنی گردن، لشکر شمار سالار سپاه، ابر سایه دار ابر بارنده، دیواره دیواره و آسمانه کجاوه، پرده، کوه، نالشگر داد خواه، تاوریده زبانزد فرزانی فتاده، پیشامد عرض کننده، عرض دهنده لشکر سالار سپاه، تظلم کننده شکایت کننده شاکی متظلم جمع عارضین، آن چه برای شخص پیش آید حادثه اتفاق عارضه، صفحه صورت رخساره، صورت چهره، ابر که سایه افکند، محمول خارج از ذات چیزی را عارض بر آن گویند و آن اعم از عرض است زیرا شامل صورت هم میشود و صورت جوهر است زیرا عارض بر هیولی می شود. یا عارض وجود. آن چه در ظرف وجود عارض شود که وجود معروض را مدخلیت در عروض عارض باشد، یا عارض ماهیت. آن چه منشا عروض ذات باشد و یا ماهیت باشد مانند عروض وجود بر ماهیت، کشف نور ایمان و فتح ابواب عرفان و رفع حجب از جمال حقیقت و عیان و هر چه در فتح و فتوح باشد