جدول جو
جدول جو

معنی عادیان - جستجوی لغت در جدول جو

عادیان
کسانی که منسوب به قوم عاد بودند، (غیاث اللغات) (آنندراج) : و قصۀ جالوت چنان بود که وی مردی بود از فرزندان عمالقه و از جملۀ عادیان، (قصص الانبیاء ص 145)، رجوع به عاد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادیات
تصویر عادیات
(دخترانه)
نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادیان
تصویر بادیان
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
بادیان ختایی: در علم زیست شناسی میوۀ درختی بومی شرق آسیا و شبیه آلش با گل های زرد که میوه اش مصرف دارویی دارد
بادیان رومی: گیاهی از خانوادۀ چتریان، با برگ های باریک خوش بو شبیه شبت، گل های سفید و چتری، تخم های ریز، سبز رنگ و معطر، جوشاندۀ تخم آن در طب استعمال می شود، در نفخ معده، دل درد، سوء هضم، تشنج، ضعف قوای دماغی، درد سینه و بواسیر نافع است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادیان
تصویر رادیان
واحد اندازه گیری زاویه، معادل ۵۷ درجه و ۳۰ دقیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادیات
تصویر عادیات
صدمین سورۀ قرآن کریم، مکی و دارای ۱۱ آیه، والعادیات
مؤنث واژۀ عادّی، ویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول، آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
دین ها، کیش ها، آیین ها، جمع واژۀ دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادیان
تصویر وادیان
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد
بادیان، رازیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادیان
تصویر مادیان
اسب ماده
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن، واقع در 24هزارگزی جنوب داران و متصل به راه کوهرنگ، منطقه ای است جلگه و سردسیر، سکنۀ آن 957 تن است، آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و حبوبات و سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع زنان قالی و جاجیم بافی و راه آن شوسه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
واحد زاویه است و مقدار آن زاویۀ مرکزی است که قوس آن برابر با شعاع دایره باشد و مقدار آن برحسب درجه پنجاه و هفت درجه و کسری است، (دیکسیونر فنی شامبر ’چمبرز’ چاپ انگلیس سال 1945 ذیل کلمه رادیان)
لغت نامه دهخدا
نام قومی است، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
لفظمفرد است، جمع نیست، بمعنی یک اسپ ماده و حاجت به الحاق لفظ اسپ ندارد پس اسپ مادیان گفتن خطا باشد و مادۀ دیگر حیوان را مادیان نمی گویند، خاص ماده اسپ را گویند، ظاهر همین است که مادیان تمام یک لفظ است ومی تواند که مزید علیه ماد بود چون سالیان بمعنی سال، (غیاث) (بهار عجم) (آنندراج)، اسب ماده که بتازی حجر گویند و نیز خر ماده، (ناظم الاطباء) :
چو رستم بر آن مادیان بنگرید
مر آن کرۀ پیلتن را بدید،
فردوسی،
خروش دم مادیان یافت اسب
بجوشید برسان آذرگشسب،
فردوسی،
که این مادیان چون درآید به جنگ
بدرد دل شیر و چرم پلنگ،
فردوسی،
امر تو و ابلق شب و روز
یک فحل و دو مادیان ببینم،
خاقانی،
مادیانی کو شکیبا شد زفحل
از ریاضت ناشکیبش کردمی،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 935)،
مادیانان گشن و فحل شموس
شیر مردی جوان و هفت عروس،
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 57)،
زدشت رم کله، در هر قرانی
به گشن آید تکاور مادیانی،
نظامی (خسرو و شیرین چ وحیدص 215)،
گرش صد گونه حلوا پیش بودی
غذاش ازمادیان و میش بودی،
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 215)،
و امرای مغول و مسلمان مادیان گله ها می آوردند و نوبت به نوبت قمیز می ساختند، (جهانگشای جوینی)، دیه کمیدان پیش از بنای عمارت چراگاه مادیانها بوده است و بدین سبب او را کمیدان میخوانند یعنی جای مادیان، (تاریخ قم ص 63)،
- مادیان گور، گور ماده:
آخرالامر مادیان گوری
آمد افکند در جهان شوری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
سورۀ صدمین از قرآن است و آن یازده آیۀ است پس از سورۀ زلزله و پیش از قارعه
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهر بزرگی است از ناحیۀ زبید یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
وام گرفتن. (منتهی الارب). وام خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
جمع واژۀ دین. (دهّار) (غیاث). کیشها: الادیان سته، واحده للرحمن و خمسه للشیطان. صواب من آنست که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر که زبدۀ همه ادیانست اقتصار نمایم. (کلیله و دمنه).
- علم الأدیان، دانش شناختن دینها:
پیغمبر گفت علم علمان
علم الأبدان علم الأدیان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
چاروای فربه دونده. (لغت نامۀ حافظ اوبهی). چارپای دونده. (برهان قاطع). چارپای دونده را که فربه باشد گویند. ادیون. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
بادیان، (دهار)، رازیانه، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
همان پیشدادیان است، (آنندراج)، اما این معنی بر اساسی نیست و دادیان پیشدادیان یا مخفف آن نیست و معنی تمام کلمه از این جزء برنمی آید
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان برزوک بخش قمصر شهرستان کاشان واقع در 36 هزارگزی شمال باختری قمصر، کوهستانی و سردسیر، و آب آن از دو رشته قنات، و محصول آن غلات، میوه و حبوبات است، 25 تن سکنه دارد که به زراعت، گله داری، صنایع دستی و قالی بافی اشتغال دارند، دو مزرعه جزء این آبادی است، راه فرعی به کاشان دارد، (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، سادیان در مدخل همان دره ای است که مرق محل مزار بابا افضل کاشانی در آن واقع است، (احوال بابا افضل کاشانی سعید نفیسی ص 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار، جلگه ای معتدل و دارای 100 تن سکنه، آب آنجا از قنات، محصول آن غلات و پنبه و کنجد و زیره، شغل اهالی زراعت و راه آنجا اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بادیان)
بادیانه. تخمی است دوائی، بعربی آنرا شمار و رازیانج گویند. گرم و خشک است در دوم. (آنندراج). تخم نباتی است بلندتر از زرعی، ساقش مربع و برگش باریک و خوشبو و گلش مایل بسپیدی و آن را انیسون گویند. مصلح ضرر چائی ختائی است که استعمال و شرب آن متداول شده. (انجمن آرا). گیاه معطری از طایفۀ چتریان که رازیانه نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. رازیانج. (محمود بن عمر ربنجنی) (بحر الجواهر). بادتخم. وادیان. (شعوری از اختیارات). رازیانه. (محمود بن عمر ربنجنی) (بحر الجواهر). چارتخم:
نیست مرا وقت ضعیفی هنوز
بشکندش این شکر و بادیان.
ناصرخسرو.
(تر آن) گرم است بدرجۀ دوم و خشک بدرجۀ اول و خشک (آن) گرم و تر باشد سده را بگشاید و ادرار کند و رطوبتها را بگدازد و بادها را بشکند و آب او اندر چشم کشند چشم را روشن کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
از تیره ماگنولیاسه، منبتش چین، هند، فیلیپین، ژاپن و آمریکای شمالیست، قسمت قابل مصرف، میوه و مادۀ مؤثره، اسانس، رجوع به کارآموزی داروسازی ص 200 شود، اسم تازی رازیانج است و بفارسی رازیانه گویند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
رشته کوهی است در مغرب خونسار که از جنوب شرقی بکوههای دالان و حوازدان و سفیدکوه و قمشه متصل گردیده و پس از آن در همان امتداد کوه دمبالار و کوههای بوانات کشیده شده قلۀمرتفع آن در جنوب آباده موسوم به بل 4320 گز است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان اسب ماده: قریب به ده هزار اسب بدوی تازی نژاد ابقر و مادیان خرد و بزرگ کردند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عادیه، باز دارنده ها تازندگان دوندگان آیینی ها، نام یکی از سیمناد های نپی مونث عادی جمع عادیات
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پرتو افکن تابا، شخانه خیز جایی در آسمان به گمان آن که شخانه (شهاب) از آن جا خاسته
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست رازیانه و آن دارای انواع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیان
تصویر ازدیان
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادیان
تصویر وادیان
((اِ))
بادیان، رازیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادیان
تصویر مادیان
اسب ماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین، کیش ها، آیین ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حامیان
تصویر حامیان
پشتیبانان، پیروان
فرهنگ واژه فارسی سره
۱ـ اگر خواب ببینید مادیان ها در مراتع مشغول چرا هستند، علامت آن است که در حرفه خود موفقیت به دست می آورید. و دوستانی مأنوس خواهید یافت. اما اگر خواب ببینید مادیانها در مرتع خشک و لم یزرعی پرسه می زنند، علامت آن است که به تنگدستی دچار خواهید شد. اما با این وجود دوستانی صمیمی در کنار خود خواهید داشت.
۲ـ اگر دختری خواب ببیند مادیانها در مراتع مشغول چرا هستند، نشانه آن است که با مردی ازدواج خواهد کرد و صاحب فرزندانی تندرست خواهد شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب