- عادت
- خو گیری، خو، منش
معنی عادت - جستجوی لغت در جدول جو
- عادت
- خلق و خوی، اعتیاد مثلاً عادت به مصرف الکل،
کاری که انسان به آن خو می گیرد و در وقت معیّن انجام می دهد
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، خون ریزی ماهیانه، قاعدگی، رگل، خون ریزی ماهانه، عذر، پریود، دشتانی، حیض، عادت ماهانه، عادت ماهیانه
عادت ماهانه: در علم زیست شناسی خونریزی ماهانۀ زنان، قاعدگی، حیض
عادت دادن: کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن
عادت داشتن: معتاد به انجام کاری بودن
عادت شدن: رسم شدن، معمول شدن، در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
عادت کردن: انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن
عادت گرفتن: عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن
عادت ماهیانه: در علم زیست شناسی قاعدگی
- عادت
- کاری که انسان بان خو گیرد و در وفت معین آنرا انجام دهد
- عادت ((دَ))
- آن چه که انسان به آن خو بگیرد، رسم، سنّت، رویه معمول، جمع عادات، قاعدگی زن، حیض، اعتیاد
عادت مألوف: عادتی که بخشی از رفتار همیشگی شخص شده باشد
- عادت
- Wontedness
- عادت
- привычность
- عادت
- Gewohnheit
- عادت
- звичність
- عادت
- przyzwyczajenie
- عادت
- habitualidade
- عادت
- habitualidad
- عادت
- habitude
- عادت
- abitudine
- عادت
- gewendheid
- عادت
- kebiasaan
- عادت
- اعتيادٌ
- عادت
- הֶרְגֵּל
- عادت
- alışkanlık
- عادت
- mazoea
- عادت
- ความเคยชิน
- عادت
- অভ্যাস
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوشبختی، بهروزی
بیمار پرسی، باز گرداندن، بازگفتن، بازجستن نباید خللی افتد و شغل دلی پیش آید که این عجز را باز جوییم (تاریخ بیهقی)، پسداد بازگفتن دوباره گفتن، باز گردانیدن (چیزی را بجای خود) باز آوردن بر گرداندن، برگشت. یا اعاده حیثیت. رد کردن حقوق و اعتبارات مجرم که بسبب جرم سلب شده بدو
خوشبختی نیکبختی اقبال مقابل شقاوت بدبختی جمع سعادات، میمنت خجستگی پیروزی. یا سعادت اخروی. آنست که هر نفسی باقی بماند تاابدالابدین بر بهترین حالات خود. یا سعادت دنیوی. عبارت از این است که هر موجودی باقی بماند بر طولانی ترین زمان ممکن بر بهترین حالات ممکن و تمامترین نتایج
خوشبختی، نیک بختی، خوشبخت شدن، نیک بخت شدن
بهنجار
دادگر، دادگستر
دشمنان، جمع واژۀ عادی
در عداد: در شمار، در ردیف
در عداد: در شمار، در ردیف