بعضی آن را ابرون برّی و بعضی رجل الریه نامند، نباتی است ساق آن شبیه بساق رجله، و برگ آن نیز شبیه ببرگ آن، و نزدیک برگی از برگهای آن شاخه ای میروید منشعب به شش شعبه، یا هفت شعبه، همه مملو از برگهای ریزه، و چون برگهای آن ریخته شود، رطوبت لزجی از آن ظاهر میگردد، و گل آن سفید است، و منبت آن زیر درخت انگور، (فهرست مخزن الادویه)
بعضی آن را ابرون برّی و بعضی رجل الریه نامند، نباتی است ساق آن شبیه بساق رجله، و برگ آن نیز شبیه ببرگ آن، و نزدیک برگی از برگهای آن شاخه ای میروید منشعب به شش شعبه، یا هفت شعبه، همه مملو از برگهای ریزه، و چون برگهای آن ریخته شود، رطوبت لزجی از آن ظاهر میگردد، و گل آن سفید است، و منبت آن زیر درخت انگور، (فهرست مخزن الادویه)
یکی از قبائل معروف قزوین است که دانشمندان و زهاد بزرگی از آن برخاستند، سرسلسلۀ ایشان زادان است که در عصر رسول ، بر گروهی از اعراب حکومت میکرده است، (تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 115) (تاریخ گزیده ص 846)، و رجوع به زادان در این لغت نامه شود
یکی از قبائل معروف قزوین است که دانشمندان و زهاد بزرگی از آن برخاستند، سرسلسلۀ ایشان زادان است که در عصر رسول ، بر گروهی از اعراب حکومت میکرده است، (تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 115) (تاریخ گزیده ص 846)، و رجوع به زادان در این لغت نامه شود
ابره الراحی، ابن البیطار در مفردات آرد: قال الغافقی و ابرهالراهب ایضا یسمی بهذاالاسم نبات یقال له الجحلق و هو نوع من التمک و ایضاً التمک والنبات المسمی بالیونانیه لوقانیوس و صنف من النبات المسمی بالیونانیه غارانیون و هوالصنف الثانی منه و کل واحد من هذه یعقف بعد نورها شبیه بالابر، و من الناس من زعم ان ابره الراهب هی الشکاعا و لذلک غلط قوم فظنوا ان الشکاعا واحده من هذه الحشائش المذکوره قبل و لیس منها
ابره الراحی، ابن البیطار در مفردات آرد: قال الغافقی و ابرهالراهب ایضا یسمی بهذاالاسم نبات یقال له الجحلق و هو نوع من التمک و ایضاً التمک والنبات المسمی بالیونانیه لوقانیوس و صنف من النبات المسمی بالیونانیه غارانیون و هوالصنف الثانی منه و کل واحد من هذه یعقف بعد نورها شبیه بالابر، و من الناس من زعم ان ابره الراهب هی الشکاعا و لذلک غلط قوم فظنوا ان الشکاعا واحده من هذه الحشائش المذکوره قبل و لیس منها
درختی است به درخت بید ماند و این لغت نبطی است. (آنندراج) (منتهی الارب). درختی باشد که بالای آن از زمین بمقدار سه زرع بلند شود و گلی دارد بسیار سرخ و تخم آن بمقدار گشنیز بود و برگ و تخم آن را باهم بکوبند و بر گزندگی مار و عقرب گذارند نافع باشد. (برهان). رجوع به اختیارات بدیعی و تحفۀ حکیم مؤمن شود
درختی است به درخت بید ماند و این لغت نبطی است. (آنندراج) (منتهی الارب). درختی باشد که بالای آن از زمین بمقدار سه زرع بلند شود و گلی دارد بسیار سرخ و تخم آن بمقدار گشنیز بود و برگ و تخم آن را باهم بکوبند و بر گزندگی مار و عقرب گذارند نافع باشد. (برهان). رجوع به اختیارات بدیعی و تحفۀ حکیم مؤمن شود
ازکتاب دیسقوریدس و آن راسن است. غافقی در رسالۀ تریاق منسوب به جالینوس گفته است آن داروئی است در سرزمینی که آن را طریا نامند. مردم آن بلاد آن دارو را کنده و بر نوک تیرها مالند و اگر آن تیر به آدمی رسد واو را خون آلود سازد برجای بمیرد و اگر از آن بخورد، نجات یابد و گاهی از آن تیرها به شتر افکنند و بمیرد ولی اگر از آن بخورد باکی بر او نیست. (مفردات ابن بیطار ج 2ص 54) ، خطمی صحرائی. (برهان)
ازکتاب دیسقوریدس و آن راسن است. غافقی در رسالۀ تریاق منسوب به جالینوس گفته است آن داروئی است در سرزمینی که آن را طریا نامند. مردم آن بلاد آن دارو را کنده و بر نوک تیرها مالند و اگر آن تیر به آدمی رسد واو را خون آلود سازد برجای بمیرد و اگر از آن بخورد، نجات یابد و گاهی از آن تیرها به شتر افکنند و بمیرد ولی اگر از آن بخورد باکی بر او نیست. (مفردات ابن بیطار ج 2ص 54) ، خطمی صحرائی. (برهان)