جدول جو
جدول جو

معنی عاتن - جستجوی لغت در جدول جو

عاتن
(تِ)
توانا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عاتن
جنگجو
تصویری از عاتن
تصویر عاتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساتن
تصویر ساتن
پارچه ای از جنس ابریشم یا لیون
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ملامت کننده. سرزنش کننده. (ناظم الاطباء) ، آنکه یک پای وی بریده بود و بر دیگر پای رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مضطرب. (مهذب الاسماء). به اهتزاز درآینده. گویند: عنده سیف باتر و رمح عاتر. (اقرب الموارد) ، فرج دروا کرده از شهوت. (تاج العروس) (منتهی الارب). فرج گشاده از تیزی شهوت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
شهری است در ساحل یهودا صحیفۀ یوشع 19: 7 که آن را توکن نیز گویند کتاب اول تواریخ ایام 4: 32 و بعضی را گمان چنان است که عاتر همان تل آثار است و دیگران آن را عتاره گویند و بعضی گمان دارند که عطره میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بی آمیغ از رنگها. (منتهی الارب). خالص از هر رنگ و از هرچیز. (اقرب الموارد) ، جوانمرد. (منتهی الارب). کریم. (اقرب الموارد) ، ستیهنده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، از حالی بحالی گردنده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، کمان کهنۀ سرخ. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نبیذ صاف و پاکیزه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مهمان شبانگاه آینده. یقال: جائنا ضیف عاتم. (منتهی الارب) (آنندراج). جاء نا ضیف عاتم، ای بطی ٔ ممس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: عتو،، متکبر و از حد درگذرنده، (آنندراج)، مردی درشونده در فساد که پند هیچکس نپذیرد، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
ناقه ای که بچه در شکمش قرار نگیرد، پیری که از ضعف تکیه بر زمین کرده برخیزد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بافنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هانری. عالم لاطینی فرانسوی مؤلف آثار عمده در باب تراژدی های یونان و شعر لاطینی. مولد 1793م. مطابق با 1208 هجری قمری وفات بسال 1876م. مطابق با1293 ه. ق
گی. طبیب فرانسوی متولد بناحیت اوآز او بحسن قریحه و ذوق سلیم معروف و نامه های شیرین و دلپسند فکاهی او مشهور است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کفشی که در گل پوشند، تخت کفشی از چوب یا فلز که زیر آن تیغه ای آهنین از طول هست و آنرا برای لغزیدن و سریدن روی یخ بزیر کفش بندند و این کار نوعی ورزش زمستانی است
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
صورت پهلوی مصدر ’دادن’ و آن از ریشه اوستائی ’دا’ است. (از ایران باستان ص 71)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نعت فاعلی از حتن. روزی حاتن، روز برابر در گرما از صبح تا شام، سخت
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نعت فاعلی از ختن ، ختنه کننده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاتن
تصویر هاتن
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتق
تصویر عاتق
آزاد شده از بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتن
تصویر ساتن
نوعی پارچه نخی شبیه به اطلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارن
تصویر عارن
شیر جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجن
تصویر عاجن
سست زهدان، زمینگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتی
تصویر عاتی
خود بین، سنگدل، خوشگذ ران، تیره و تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتم
تصویر عاتم
شب آی، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتک
تصویر عاتک
جوانمرد، بخشنده جوانمرد بخشنده، ناب بی رنگ، ستیهنده، می پالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائن
تصویر عائن
چشم کننده، آب روان، نگرنده بیننده باچشم خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهن
تصویر عاهن
نیازمند و درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرتن
تصویر عرتن
گزک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
شوراننده شهر آشوب، گمراه کننده، دیو اهریمن فتنه انگیزنده در فتنه اندازنده، کسی که اراده فجور با زنان کند، گمراه کننده، شیطان دیو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتن
تصویر ماتن
مقابل شارح و محشی، نویسنده متن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واتن
تصویر واتن
گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتی
تصویر عاتی
سرکش، جبّار، سنگدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتن
تصویر فاتن
((تِ))
فتنه انگیزنده، کسی که اراده فجور با زنان کند، گمراه کننده، شیطان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاتر
تصویر عاتر
((تِ))
شخص دارای خانواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساتن
تصویر ساتن
((تَ))
نوعی پارچه نخی مانند اطلس
فرهنگ فارسی معین