جدول جو
جدول جو

معنی عات - جستجوی لغت در جدول جو

عات
(تِ نْ)
متکبر و درگذرنده از حد. (منتهی الارب) (آنندراج). عاتی. رجوع به عاتی شود
لغت نامه دهخدا
عات
خود بین خود خواه
تصویری از عات
تصویر عات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاتکه
تصویر عاتکه
(دخترانه)
زن خوشبو، نام دختر عبدالمطلب، جد پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رعات
تصویر رعات
راعی ها، چوپان ها، امیرها، والی ها، حاکم ها، نگه دارنده ها، حراست کننده ها، جمع واژۀ راعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعات
تصویر سعات
ساعی ها، سخن چینان، جمع واژۀ ساعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعات
تصویر دعات
داعی ها، دعا کننده ها، طلب کننده ها، خواهنده ها، کسانی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کنند، جمع واژۀ داعی
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
بی آمیغ از رنگها. (منتهی الارب). خالص از هر رنگ و از هرچیز. (اقرب الموارد) ، جوانمرد. (منتهی الارب). کریم. (اقرب الموارد) ، ستیهنده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، از حالی بحالی گردنده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، کمان کهنۀ سرخ. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نبیذ صاف و پاکیزه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دعاه. جمع واژۀ داعی. رجوع به دعاه و داعی شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سعاه. جمع واژۀ ساعی: امیر ارغون خود به اردوی پادشاه جهان رسید و در مقدمۀ جماعتی از نمامان و سعات آنجا بودند. (جهانگشای جوینی). رجوع به ساعی شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ملامت کننده. سرزنش کننده. (ناظم الاطباء) ، آنکه یک پای وی بریده بود و بر دیگر پای رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مضطرب. (مهذب الاسماء). به اهتزاز درآینده. گویند: عنده سیف باتر و رمح عاتر. (اقرب الموارد) ، فرج دروا کرده از شهوت. (تاج العروس) (منتهی الارب). فرج گشاده از تیزی شهوت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
شهری است در ساحل یهودا صحیفۀ یوشع 19: 7 که آن را توکن نیز گویند کتاب اول تواریخ ایام 4: 32 و بعضی را گمان چنان است که عاتر همان تل آثار است و دیگران آن را عتاره گویند و بعضی گمان دارند که عطره میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تِ قُثْثُ رَیْ یا)
ستاره ای است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مهمان شبانگاه آینده. یقال: جائنا ضیف عاتم. (منتهی الارب) (آنندراج). جاء نا ضیف عاتم، ای بطی ٔ ممس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: عتو،، متکبر و از حد درگذرنده، (آنندراج)، مردی درشونده در فساد که پند هیچکس نپذیرد، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رعاه. جمع واژۀ راعی. نگهبان. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگهدارندگان. حارسان. (فرهنگ فارسی معین) ، جمع واژۀ راعی. چرانندگان. چوپانان. (فرهنگ فارسی معین). شبانان. (یادداشت مؤلف) :
هر زمان بدتر شود حال رمه
چون بود از گرسنه گرگان رعات.
ناصرخسرو.
، مجازاً به معنی حاکمان و سلاطین و این جمعراعی است. (غیاث اللغات) (آنندراج). والیان. امیران. شاهان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به راعی و رعاه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث عاتی. رجوع به عاتی شود، سخت وزنده. (از اقرب الموارد) : و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیه. (قرآن 6/69)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
النجوم العاتمات، ستارگان که از تیرگی هوا تاریک و پوشیده گردند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ کَ)
خرمابن که گشن نپذیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن آلوده بخوشبویی. (منتهی الارب). زن سرخ گون از طیب و گفته اند زنی که طیب فراوان بکار برد، چندانکه پوست اوبزردی گراید. (اقرب الموارد) ، کمان کهنه که دیرینه بود و سرخ شده باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ قَ)
کمان کهنۀ سرخ رنگ. (اقرب الموارد). رجوع به عاتق و عاتک شود، دختر جوان. مؤلف اقرب الموارد آرد: در صحاح گوید، جاریه عاتقه یعنی شابه، که به بلوغ رسیده و هنوز به شوی نرفته باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
توانا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کمان کهنه سرخ، زن خوشبوی، از اعلام زنان است. کمان سرخ کهنه، زن خوشبو ی
فرهنگ لغت هوشیار
سعی کننده کوشنده کوشا، دونده شتابنده، سخن چین غماز، فراهم آورنده زکات عامل صدقات، مهتر جهودان جمع سعات
فرهنگ لغت هوشیار
خواننده دعوت کننده، آنکه مردم را به دین خود دعوت کند، یکی از مراتب دعوت اسماعلیه و آن مرتبه ای است دون حجت و فوق ماذون، دعا کننده دعا گوی جمع دعاه توضیح: نویسنده از خود به داعی تعبیر کند، سبب داعیه، علت غایی که سبب شود شخص عمل قانونی انجام دهد، کسی که متحقق شده باشد بمعرفت علوم سیاست که او را اداره امور مردم مرئم ممکن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتق
تصویر عاتق
آزاد شده از بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتک
تصویر عاتک
جوانمرد، بخشنده جوانمرد بخشنده، ناب بی رنگ، ستیهنده، می پالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتم
تصویر عاتم
شب آی، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتن
تصویر عاتن
جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتی
تصویر عاتی
خود بین، سنگدل، خوشگذ ران، تیره و تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعات
تصویر رعات
نگهدارندگان، حارسان، چوپانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعات
تصویر دعات
((دُ))
جمع داعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعات
تصویر رعات
((رُ))
جمع راعی، چوپان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاتر
تصویر عاتر
((تِ))
شخص دارای خانواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاتی
تصویر عاتی
سرکش، جبّار، سنگدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاتکه
تصویر عاتکه
کمانی که از کهنگی سرخ رنگ شده باشد، زن خوشبوی، از اسماء زنان
فرهنگ فارسی معین