- عابد (پسرانه)
- عبادت کننده، پرستنده چیزی یا کسی
معنی عابد - جستجوی لغت در جدول جو
- عابد
- عبادت کننده، پرستنده، کسی که خدا را پرستش می کند
- عابد
- پرستنده خدا، عبادت کننده
- عابد ((بِ))
- پرستنده، عبادت کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هیرمنی پرستند گی عابد بودن عبادت پرستش
پرستنده: زن مونث عابد زن پرستش کننده جمع عابدات
جمع معبد، عبادتگاهها، پرستشگاهها
معبدها، محل عبادت ها، عبادتگاه ها، پرستشگاه ها، جمع واژۀ معبد
رهگذر
گنجینه دار، خزانه دار
عابدتر
وحشت و نفرت نمودن از ریشه پارسی اپدی گشتن، بی زنی بی نیازی به زن زنگریزی
قصد کننده، آهنگ کننده
ستیزنده، ستیزه کار، منحرف، کسی که از راه راست برگشته و منحرف می شود
عبور کننده، گذرنده، رهگذر
عبدها، بندگان، جمع واژۀ عبد
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
اجراکنندۀ صیغۀ نکاح یا معامله، محکم کنندۀ پیمان
فربه
دروغگوی
ترشروی، شیر جانور
عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر
بازی کننده به بازی گیرنده، بیهوده بازی کننده، بیهوده
عقد کننده، گره زننده، استوار کننده
جمع عابد، بندگان و بمعنای عبادت کنندگان
بازگردنده، زیارت کننده بیمار، عیادت کننده
عیادت کننده بیمار، بمعنی سود و در آمد هم گویند
کجرو، ستیزه کار
آباد کننده، زیارت کننده، اقامت کننده در محل معمور، ساکن خانه، زیاد عمر کننده
سخت بسیار، مار نر، خوی
شیر از جانوران، بسیار فراوان ناچار ناگریز ناچار بناچار: چه لابد در این هلاک خواهی شد، یا لابدی. لاعلاجی ناچاری
جا و مکان، خانه و مسکن