آشکار شدن. آشکارا شدن. پدید آمدن. پدیدار شدن. ظاهر شدن: مرد... توبه کرد که پیش از ظهور حجتی بر امثال این کار اقدام ننماید. (کلیله و دمنه). و چنانکه ظهور آن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد اثر این بی تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه) ، پیدایش، پیدائی. وضوح. هویدائی. آشکاری. ابانت. بروز. تجلی. رونمائی. بداهت، بر جای بلند شدن: ظهر علیه، به بام برآمد، ظهر علی، یاری داد مرا، دست یافتن. چیره شدن: ظهر به و علیه، چیره گردید بر وی، ظهر بفلان، آشکار کرد او را، اطلاع بر سرّ، فخر به علم، مرتبۀ بالا گرفتن، به پشت زدن، (اصطلاح نجوم) در تحت الشعاع نبودن کوکب
آشکار شدن. آشکارا شدن. پدید آمدن. پدیدار شدن. ظاهر شدن: مرد... توبه کرد که پیش از ظهور حجتی بر امثال این کار اقدام ننماید. (کلیله و دمنه). و چنانکه ظهور آن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد اثر این بی تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه) ، پیدایش، پیدائی. وضوح. هویدائی. آشکاری. ابانت. بروز. تجلی. رونمائی. بداهت، بر جای بلند شدن: ظهر علیه، به بام برآمد، ظَهر علی، یاری داد مرا، دست یافتن. چیره شدن: ظهر به و علیه، چیره گردید بر وی، ظَهر بفلان، آشکار کرد او را، اطلاع بر سِرّ، فخر به علم، مرتبۀ بالا گرفتن، به پشت زدن، (اصطلاح نجوم) در تحت الشعاع نبودن کوکب
شیرازی. شاعری است. از اوست: تو پاک دامنی از ما ز رشک نزدیک است که سر به وادی تهمت دهی گمان مرا اگر دروغ وگر راست حرفها دارم ز غیر زود ببر یا ببر زبان مرا تبریزی. شاعری است. از اوست: چه رشک میبری ای دل به کشتگان غمش تو هم به مقصد خود میرسی شتاب مکن از قدمای شعرای عثمانی است منسوب به خانوادۀ دلبندزاده از اهل مناستر و به همانجا درگذشته است
شیرازی. شاعری است. از اوست: تو پاک دامنی از ما ز رشک نزدیک است که سر به وادی تهمت دهی گمان مرا اگر دروغ وگر راست حرفها دارم ز غیر زود ببر یا ببر زبان مرا تبریزی. شاعری است. از اوست: چه رشک میبری ای دل به کشتگان غمش تو هم به مقصد خود میرسی شتاب مکن از قدمای شعرای عثمانی است منسوب به خانوادۀ دلبندزاده از اهل مناستر و به همانجا درگذشته است
جمع دهر، زمانه ها روزگار زمانه، عهد عصر زمان دوره، (تصوف) اسما الحسنی، زمان نامتناهی است از لا و ابدا، مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور. یا دهر اسفل وعا و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند (دررالفوائد 148)، یا دهر ایسر وعا مثل معلقه (ایضا) یا دهر ایمن. وعا عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه (ایضا)، یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی
جمع دهر، زمانه ها روزگار زمانه، عهد عصر زمان دوره، (تصوف) اسما الحسنی، زمان نامتناهی است از لا و ابدا، مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور. یا دهر اسفل وعا و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند (دررالفوائد 148)، یا دهر ایسر وعا مثل معلقه (ایضا) یا دهر ایمن. وعا عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه (ایضا)، یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی