آشکار شدن. آشکارا شدن. پدید آمدن. پدیدار شدن. ظاهر شدن: مرد... توبه کرد که پیش از ظهور حجتی بر امثال این کار اقدام ننماید. (کلیله و دمنه). و چنانکه ظهور آن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد اثر این بی تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه) ، پیدایش، پیدائی. وضوح. هویدائی. آشکاری. ابانت. بروز. تجلی. رونمائی. بداهت، بر جای بلند شدن: ظهر علیه، به بام برآمد، ظهر علی، یاری داد مرا، دست یافتن. چیره شدن: ظهر به و علیه، چیره گردید بر وی، ظهر بفلان، آشکار کرد او را، اطلاع بر سرّ، فخر به علم، مرتبۀ بالا گرفتن، به پشت زدن، (اصطلاح نجوم) در تحت الشعاع نبودن کوکب