جدول جو
جدول جو

معنی ظهرین - جستجوی لغت در جدول جو

ظهرین
(ظُ رَ)
نماز ظهر و عصر. رجوع به صلوه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرین
تصویر شهرین
(پسرانه)
نام یکی از نجبای ایرانی در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرین
تصویر مهرین
(دخترانه)
مهر (خورشید یا محبت) + ین (پسوند نسبت)، نام آتشکده ای در قم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هرین
تصویر هرین
بانگ مهیب، بانگ جانور درنده
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ رْ ری / هَُ)
آواز مهیب راگویند همچو آواز سباع و وحوش. (برهان) :
ز هرین حمله ز هرای تیغ
شده آب خون در دل تند میغ.
نظامی.
رجوع به هرا شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ نِ)
دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 11هزارگزی شمال باختری مرکز دهستان کوهدشت. ناحیه ای است دامنه و معتدل و دارای 180 تن سکنه است. از آب چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، لبنیات و پشم و کار مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
منسوب به ظهر که بطنی است از حمیر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ظِ ری ی)
پس پشت انداخته. فراموش کرده. قوله تعالی: ورأکم ظهریاً (قرآن 92/11) ، أی بظهر و هو ان تنساه و تغفل عنه. (مهذب الاسماء) ، شتر آمادۀ جهت حاجت. ج، ظهاری ّ
لغت نامه دهخدا
(مَ هَِ)
از بناهای اصفهان است که طهمورث زیناوند آن را بنا کرده و امروز ناحیتی را بدان باز خوانند. (فارسنامۀابن البلخی ص 29 و مجمل التواریخ و القصص ص 39)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آبه پیر، ریاضی دان و فیلسوف مادی فرانسه، معاصر دکارت، وی چهار پنج سال هم بر او مقدم بوده است و از کسانی است که در سرنگون کردن فلسفۀ اسکولاستیک کوشیده است اما هر چند با ارسطو مخالف بود با دکارت هم چندان موافقت نداشته و از اشخاصی است که بر او اعتراضات مفصل کرده است و در مذاق فلسفی بیشتر متمایل به ابیقور و ذیمقراطیس بوده است، (سیرحکمت در اروپا ج 2 صص 20- 29)، مولد او شان ترسیه متولد بسال 1592 و وفات در 1655 میلادی است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یکی از مرزبانان و نجبای ایرانی از دودۀ مهران مرزبان بیت درائی بوده است. (از ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 159). در نامۀ اعمال شهیدان اشارات متفرقی راجع به احوال نجبا مذکوراست: بعد از مرگ شهرین که از دودمان مهران بود برادرش کس فرستاد تا پسر شهرین گشن یزداد (قدیس سابها) راطلب کرد. (ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 341)
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
دهی است به بحرین، کوهی در اطراف قنان، رودباری است نزدیک مکّه، میان مکه و عسفان. آن را مرّالظهران نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
جمع واژۀ ظهر
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ دَ)
بین الظهرانین (بصیغۀ مثنی) : لقیته بین الظهرین، او را در دو روز یا سه روز در روزها ملاقات کردم. (از اقرب الموارد) (از الصحاح) ، او را در دو روز یا سه روز یا روزها ملاقات کردم
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظهری
تصویر ظهری
هنگام ظهر میانه روز. پس گوش انداخته از یاد برده پشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرین
تصویر هرین
بانگ مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستظهرین
تصویر مستظهرین
جمع مستظهر درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده را نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرین
تصویر هرین
((هُ))
آواز هولناک، صدای حیوان درنده
فرهنگ فارسی معین
آرد کردن گندم و جو در آسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی