جدول جو
جدول جو

معنی ظنی - جستجوی لغت در جدول جو

ظنی
(ظَنْ نی ی)
منسوب به ظنّه که قبیله ای است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنی
تصویر هنی
(پسرانه)
گوارا، خوب، خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تنی
تصویر تنی
(دخترانه)
در گویش مازندران شکوفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنی
تصویر سنی
فرقه ای از مسلمانان که پیرو سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است، اهل تسنّن، اهل سنّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنی
تصویر جنی
جن زده، کنایه از خشمگین، جن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظنین
تصویر ظنین
آنکه به کسی یا چیزی مظنون است، بدگمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنی
تصویر سنی
رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنی
تصویر سنی
آهن، ریم آهن، مخفّف واژه سینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنی
تصویر ژنی
استعداد، نبوغ، نابغه، بسیار باهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنی
تصویر غنی
توانگر، مالدار، بی نیاز، سرشار، پر از عناصر مفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منی
تصویر منی
من گفتن، من من زدن، کبر، غرور، خودبینی، خودستایی، برای مثال بر بدی های بدان رحمت کنید / بر منی خویش بین لعنت کنید (مولوی - ۱۷۱)، نه در ابتدا بودی آب منی / اگر مردی از سر به در کن «منی» (سعدی۱ - ۱۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنی
تصویر آنی
موقت، موقتی، فوری، بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنی
تصویر دنی
ناکس، ضعیف، پست و حقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظنت
تصویر ظنت
تهمت، بدگمانی، گمان بد، افترا، آنچه کسی به آن متهم شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منی
تصویر منی
مایعی که در اوج لذت جنسی از آلت تناسلی مرد خارج می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنی
تصویر فنی
مربوط به فن، دارای تخصص دربارۀ فن خاصی، براساس فن و تخصص خاص، متخصص در تکنیک و صنعت
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
گمان بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصل آن تظنن است و یکی از نونها تبدیل به یاء شده. (از منتهی الارب). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
متهم. مظنون. صاحب تهمت. تهمت زده. تهمت نهاده شده. تهمت کرده شده
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضنی
تصویر ضنی
بیماری پوشیده که هر گاه گمان بهی کنند باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظبی
تصویر ظبی
آهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنی
تصویر حنی
جمع حنو، کژی ها کوهه های زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنی
تصویر سنی
اهل سنت و جماعت، غیر شیعی رفیع و بلند، گرانقدر، بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنی
تصویر خنی
زشت، فحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنی
تصویر جنی
تک پری پریزده میوه، چیده چیدن چیده چیده شده. واحد جن پری
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بادزندار از درختان فرانسوی ازدا نبوغ استعداد، نابغه داهیه
فرهنگ لغت هوشیار
جهمرزی مرزیدن (زنا کردن) آوند کوچک، خیکچه جفت گردیدن مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنی
تصویر دنی
ناکس، پست و دون و خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنی
تصویر بنی
فرزندان، پسران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنی
تصویر آنی
زود گذر گذرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظنین
تصویر ظنین
کسی که نسبت باو بدگمان باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظنب
تصویر ظنب
ریشه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظنین
تصویر ظنین
((ظَ))
مورد اتهام واقع شده، بدگمان نسبت به دیگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنی
تصویر آنی
بیدرنگ، زودگذر، گذرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غنی
تصویر غنی
پر بار، پرمایه، توان گر
فرهنگ واژه فارسی سره
بدگمان، شکاک، کج اندیش، متهم، مظنون
فرهنگ واژه مترادف متضاد