جدول جو
جدول جو

معنی ظلیح - جستجوی لغت در جدول جو

ظلیح
((ظَ لِ))
چابک
تصویری از ظلیح
تصویر ظلیح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
نمک دار، گندمگون، خوب صورت، نمکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلیل
تصویر ظلیل
آنچه سایۀ دائم داشته باشد، سایه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلیف
تصویر ظلیف
بدحال، ذلیل، خوار، ویژگی امر سخت و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلیح
تصویر طلیح
کنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلیم
تصویر ظلیم
ستمدیده، مظلوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلیل
تصویر ظلیل
سایه دار، سایه افکن، آنچه سایه اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلیف
تصویر ظلیف
بد حال، خوار، ذلیل، کار دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
مردی شیرین و خوب صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیح
تصویر سلیح
((س))
سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلیم
تصویر ظلیم
((ظَ))
شترمرغ نر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلیم
تصویر ظلیم
مظلوم، ستمدیده، بسیار ستمگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلیل
تصویر ظلیل
((ظَ))
جای سایه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
((مَ))
نمکین، نمک دار، دارای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلیم
تصویر ظلیم
شترمرغ، پرنده ای با گردن و پاهای دراز و سر و بال های کوچک که نمی تواند پرواز کند ولی به سرعت می دود، مرغ آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیح
تصویر سلیح
آلت جنگ، افزار جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلی
تصویر ظلی
سایه ای
فرهنگ لغت هوشیار