جدول جو
جدول جو

معنی ظله - جستجوی لغت در جدول جو

ظله
سایه بان، آنچه سایه می اندازد مانند درخت، جایی صفه مانند که از سرما یا گرما به آن پناه می بردند
تصویری از ظله
تصویر ظله
فرهنگ فارسی عمید
ظله
(ظَلْ لَ)
اقامت به جائی، صحت. سلامت. تندرستی
لغت نامه دهخدا
ظله
(ظُلْ لَ)
سایه بان. سایه وان. سایبان تنگ که فراخ نباشد. سایه پوش. باران گریز. آله. آله گاه. عاله، سقف، اول ابر که سایه افکند بر تو، هر درخت که سایه افکند بر تو، هرچه بدان از حرارت و برودت پناه برند، صفّه، صفه مانندی که در گرما و سرما بدان پناه گیرند، یوم الظله، روز هلاکت ملوک مدین به زمان شعیب پیغمبر. عذاب یوم الظله، گفته اند ابری که زیر آن سموم بود یا ابری که به آنان سایه افکند و به زیر آن گرد آمدند و پناه بردند از حرارت بسیار که بدیشان رسیده بود و آن ابر بر آنان فرودآمد و در میان گرفت. قوله تعالی: عذاب یوم الظله (قرآن 189/26). قالوا غیم تحته سموم او سحابهٌ اظلتهم فاجتمعوا تحتها مستجیرین بها مما نالهم من الحرّ الشدید فاطبقت علیهم:
تو دو قله نیستی یک قله ای
غافل از قصّه ی عذاب ظله ای.
مولوی.
ج، ظلل، ظلال، دامت ظلهالظل ّ، أی ما یستظل ﱡ به
لغت نامه دهخدا
ظله
(ظِلْ لَ)
سایبان. آله. آله گاه. باران گریز. عاله:
چون بت سنگین شما را قبله شد
لعنت و کوری شما را ظله شد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
ظله
سایبان، ابر سایه دار، چتر، ایوان سر پناه
تصویری از ظله
تصویر ظله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مظله
تصویر مظله
چادر بزرگ، خیمه، سایه بان، چتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یله
تصویر یله
رها، آزاد، ول، ول شده
یله کردن: واگذاشتن، رها کردن، برای مثال گله کرد باید به گیتی یله / تو را چون نباشد ز گیتی گله (فردوسی - ۲/۳۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وله
تصویر وله
سرگردانی از عشق، شیفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(مِ ظَلْ لَ / مَ ظَلْ لَ)
خیمۀ بزرگ و سایبان. (منتهی الارب). سایه وان. ج، مظلات. (مهذب الاسماء) (دهار). خیمۀ بزرگ. ج، مظال ّ. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ازآلات پادشاهان است و اسم آن در فارسی چتر است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 127). خیمۀ بزرگ. (آنندراج). سایبان. (غیاث). چادر و خیمۀ بزرگ و سایبان و خیمۀ کوچک. ج، مظال. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مِ ظَلْ لَ / مَ ظَلْ لَ)
مظله. خیمه و سایبان بزرگ:
باغ از حریر حله بر گل زند مظله
مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا.
کسایی مروزی.
هر که ما را بدید و در حق فرزندان و مریدان و خاندان ما سعی نیکو کرد فردا در مظلۀ شفاعت ما باشد. (اسرارالتوحید).
- اصحاب مظله، مشائین. (عیون الانباء ج 1 ص 20). و رجوع به مظال شود.
- مظلۀ خضراء، کنایه از آسمان است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به مسامع سکنۀ مضلۀ غبراء و سفرۀ مظلۀ خضراء رسانید. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص صج).
- مظله کشیدن، خیمه زدن:
کشیده مظله سپه بر ثریا
فرو هشته دامنش بر گوی اغبر.
ناصرخسرو.
، مظله چیست ؟ تفسیر او سایه بود و به عبری مطلّی، و این هفت روز بود نخستینشان پانزدهم ماه تشری. و هر هفت روز عید کنند. و اندرآن روزها به زیر سایۀ شاخهاهمی نشینند چون بید و زیتون و نی و مانند آن. زیرا که ایشان را فرموده آمد که منشینید زیر بامهای خانه. وز شاخ سایه دارید تا یادگار باشد از سایۀ ایزدی که شما را به ابر داشت اندر بیابان تیه. (التفهیم ص 245).
- عید مظله، جشن سایوان: و نزدیک شد عید مظله، یعنی سایوان یهودیان. (ترجمه دیاتسارون ص 108). و رجوع به مظال شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کَ دَ)
تعویل. (تاج المصادر بیهقی). باران گریز ساختن
لغت نامه دهخدا
(اَ ظِلْ لَ)
جمع واژۀ ظل ّ. (متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
تصویری از شله
تصویر شله
آشی که آنرا شله زرد گویند قصاص
فرهنگ لغت هوشیار
دزدی، زنبیل و سبدی که طعام و جامه و بار مینماید در وی نهند، زن دندان ریخته، بیماری سل
فرهنگ لغت هوشیار
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی درجه ومرتبه، هر مرتبه وپایه از نردبان را گویند، راهرو بین طبقات پایین وبالای عمارت هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ای که برای گرفتن حیوانات بکار میرود، دام، پایه نردبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خله
تصویر خله
پاروی قایق رانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حله
تصویر حله
ضعف، شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله
تصویر چله
چهل روزه، روز چهلم وفات کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جله
تصویر جله
سبد و بمعنی گره ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژله
تصویر ژله
دسری که به شکل لرزانک درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذله
تصویر ذله
خواری، گناهکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رله
تصویر رله
فرانسوی باز پخش، گامه (مرحله)، اسپ تازه دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دله
تصویر دله
چشم چران، هرزه و ولگرد
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار، مایه، اندام، زین و برگ، زهار، گاهوک (تابوت) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله
تصویر بله
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظله
تصویر مظله
خیمه و سایبان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظله
تصویر مظله
((مَ ظَ لِّ))
چادر بزرگ، خیمه، سایبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یله
تصویر یله
مطلق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چله
تصویر چله
اربعین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اله
تصویر اله
خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قله
تصویر قله
چکاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظلم
تصویر ظلم
بیداد، جفا، ستم
فرهنگ واژه فارسی سره
چادر، چتر، خیمه، سایبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد