جدول جو
جدول جو

معنی ظرایف - جستجوی لغت در جدول جو

ظرایف
ظریف ها، نکته سنج ها، خوش طبع ها، کنایه از شیرین گفتارها، لطیفه گوها، کنایه از زیباها، خوشگل ها، خوش هیکل ها، دارای ظرافت ها، جمع واژۀ ظریف
تصویری از ظرایف
تصویر ظرایف
فرهنگ فارسی عمید
ظرایف(ظَ یِ)
ظرائف. جمع واژۀ ظریفه:
به زیورها و گوهرهای شهوار
ظرایفها و دیباهای بسیار.
(ویس و رامین).
امیر مسعود را بسیار نزل فرستاده بود (منوچهربن قابوس) پوشیده به خطها و نامه ها و ظرایف گرگان و دهستان. (تاریخ بیهقی). و مواضعت نهاده (عیسی) هر سالی که خراج فرستد برادرزاده را هزار دینار هریوه باشد بیرون از جامه و ظرایف. یک سال آورده بودند و بدین رضا افتاد. (تاریخ بیهقی).
و رجوع به ظرائف شود.
لغت نامه دهخدا
ظرایف
مونث ظریف جمع ظرایف (ظرائف) و ظریفات
تصویری از ظرایف
تصویر ظرایف
فرهنگ لغت هوشیار
ظرایف((ضَ یِ))
جمع ظریفه، نکته ها، لطیفه ها
تصویری از ظرایف
تصویر ظرایف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظریف
تصویر ظریف
(دخترانه)
نکته سنج، نکته دان، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
نکته سنج، خوش طبع، کنایه از شیرین گفتار، لطیفه گو، کنایه از زیبا، خوشگل، خوش هیکل، دارای ظرافت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظراف
تصویر ظراف
ظریف، زیرک، دانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرایف
تصویر طرایف
چیزهای جالب، شگفت و خوشایند
فرهنگ فارسی عمید
(خَ یِ)
جمع واژۀ خروفه و خریفه. نخلهایی که خرما ازوی باز کرده باشند. رجوع به خروفه و خریفه در این لغت نامه شود. این کلمه را عربان ’خرائف’ نیز آورند
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ)
جمع واژۀ طریفه. چیزهای لطیف و خوش. طرائف، مالهای نو و تازه. (غیاث اللغات) ، میوه های نادر و غیر آن. (منتهی الارب). هر شی ٔ نادر:
ببردند سیصد شترسرخ موی
طرایف بسی بود چینی بروی.
فردوسی.
طرایف که باشد به چین اندرون
بیاراست از هر دری صد هیون.
فردوسی.
بر اثر ایشان هزار کنیزک ترک آمد و بدست هر یکی جامی زرین یا سیمین پر از مشک و کافور و عنبر و اصناف عطر و طرایف شهرها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424). چندان جامه و طرایف و زرینه و سیمینه و غلام و کنیزک و مشک و کافور... بود. بتعجب ماندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 419). بسیار زر و جواهر و طرایف آنجا بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 402). و رسول را بازگردانیدند و طرایف انداختند که حد نبود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378). به بازارها درم و دینار و شکر و طرایف نثار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 375). مردم بلخ بسیار شادی کردند و بسیار درم و دینار و طرایف و هر چیزی برافشاندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). آخر پس از آمد و شدن بسیار بر آن قرار گرفت که آن خلعت که حسنک ستده بود و آن طرایف که نزد سلطان محمود فرستاده بودند، آن مصریان با رسول ببغدادفرستد تا بسوزند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179). به دشت شابهار آمد با تکلفی سخت عظیم از پیلان و جنیبتیان، چنانکه سی اسب با ساختهای مرصع بجواهر و پیروزه و پشم (کذا فی جمیعالنسخ) و طرایف دیگر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 271).
ز برگ و ز شمشیر و از درع نیز
همیدون طرایف ز هر گونه چیز.
اسدی (گرشاسب نامه).
و قطران تبریزی در بیت زیر طرایف را جمع طرفه آورده است:
دشت شد از باغ پرظرایف عمان
باغ شد از ابر پرطرائف بغداد.
رجوع به طرفۀ بغداد در امثال و حکم دهخدا شود.
با پیشکشی ز هر طرایف
آورده ز روم و چین و طایف.
نظامی
گزید از غنیمت طرایف بسی
کزآن سان نبیند طرایف کسی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ظَ ءِ)
ظرایف. جمع واژۀ ظریفه
لغت نامه دهخدا
زیرک خرده دان، جمع ظریف، زیرکان خرده سنجان زیرک دانا داننده خرده سنج بسیار دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرایف
تصویر طرایف
چیزهای لطیف و خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
خوش طبع، خوشروی، زیبا، بلیغ، چابک، سبکروح، خوش جامه، نکته سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرائف
تصویر ظرائف
جمع ظریفه، درمکان تاژان مونث ظریف جمع ظرایف (ظرائف) و ظریفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
((ظَ))
زیرک، خوش طبع، لطیفه گو، زیبا، خوشگل، جمع ظرفاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرایف
تصویر طرایف
((طَ یِ))
چیزهای لطیف و خوش و پسندیده، مال های نو، جمع طریفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
شکننده، مویین، نرم، زیبا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
Dainty, Subtle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
délicat, subtil
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
優雅な , 微妙な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
精致的 , 微妙的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
עדין , עדין
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
섬세한 , 미묘한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
halus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
नाजुक , सूक्ष्म
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
изысканный , тонкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
verfijnd, subtiel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicado, sutil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicato, sottile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicado, sutil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delikatny, subtelny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
витончений , тонкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
zart, subtil
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
zarif, ince
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی