- طیور
- پرندگان، ماکیان
معنی طیور - جستجوی لغت در جدول جو
- طیور
- طایرها، پرواز کنندکان، پرندگان، فالها، جمع واژۀ طایر
- طیور
- جمع طائر، پرندگان
- طیور ((طُ))
- جمع طیر، پرندگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عددی معادل ده هزار
آرایش
بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند، بزک، پیرایه
مرغی است شبیه به طاوس ماده شفتین
جمع خیر، نکویی ها پذیرفتنی ها
گونه ای سرو که آن را سرو خمره یی نیز گویند
ده هزار، دارای ده هزار عدد از چیزی
غیرتمند، باغیرت، باحمیت، ناموس پرست
طهارت، پاک کردن، پاکیزه کردن، آنچه با آن طهارت می کنند، آنچه سبب پاکی می شود، آنچه با آن چیزی را می شویند و پاک می کنند مانند آب
هر چیزی که با آن چیز دیگر را بیارایند، زینت، آرایش، پیرایه
پایان کار و مال آن
کمان دوربرد
برجستن
سختی
ملخک، پرنده هر چه بپرد، بر نام بایزید بستامی مرغی است خرد، مطلق پرنده
رفتن، جستن، گشتن، درگذشتن
چست و چالاک، پرنده
طهارت کردن، پاکیزه ساختن
رشک کن، با غیرت، با حمیت، غیرتمند
زود خشم مرد
گمنژاد گم تبار
مرغی است خرد، پرنده (مطلق)