نام پسر قیدافه (پادشاه اندلس) که داماد فور هندی و معاصر اسکندر بود، فردوسی از زبان قیدافه به اسکندر خطاباً گوید: چنان دان که طینوش فرزندمن کم اندیشه از دانش و پند من یکی بادسار است و داماد فور نباید که داند ز نزدیک و دور، فردوسی، ، نام سفیری رومی نزد یزدگرد، (لغات شاهنامۀ رضازادۀ شفق)
نام پسر قیدافه (پادشاه اندلس) که داماد فور هندی و معاصر اسکندر بود، فردوسی از زبان قیدافه به اسکندر خطاباً گوید: چنان دان که طینوش فرزندمن کم اندیشه از دانش و پند من یکی بادسار است و داماد فور نباید که داند ز نزدیک و دور، فردوسی، ، نام سفیری رومی نزد یزدگرد، (لغات شاهنامۀ رضازادۀ شفق)
دهی جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 3000 گزی خاور دستجرد، کوهستانی و کنار رودخانه و سردسیر با 967 تن سکنه، آب آن از قنات و رودخانه، محصول آنجا غلات و بنشن وانگور و گردو و زردآلو و بادام، شغل اهالی زراعت است، دبستان، پل آجری روی رود جهرود و کاروانسرای شاه عباسی قدیمی دارد، راه قدیمی کاروان رو قم به همدان ازاین ده میگذشته است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 3000 گزی خاور دستجرد، کوهستانی و کنار رودخانه و سردسیر با 967 تن سکنه، آب آن از قنات و رودخانه، محصول آنجا غلات و بنشن وانگور و گردو و زردآلو و بادام، شغل اهالی زراعت است، دبستان، پل آجری روی رود جهرود و کاروانسرای شاه عباسی قدیمی دارد، راه قدیمی کاروان رو قم به همدان ازاین ده میگذشته است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
حیوانی باشد مانند ذراریح لکن کوچکتر از اوست و فعل ذراریح از او می آید، و ذراریح جانوری است از مگس بزرگتر و عروسک همان است. (برهان) (آنندراج). حباحب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حیوانیست مانند ذراریح لکن کوچکتر و گردتر بود و همان فعل ذراریح کند. مؤلف گوید: وی را بشیرازی عروسک خوانند و بدل ذراریح بود و گویند کرمی سبز است در درخت صنوبر و آن بقوت ذراریح بود. (اختیارات بدیعی). بپارسی موزه دوزک خوانند و آن حیوانیست سرخ که بر او نقطه های سیاه بود و از ذراریح خردتر باشد و در وقت انگور بر خوشۀ انگور نشیند. در خاصیت به ذراریح نزدیک است. موزه دوزک. کفشدوز (در تداول گناباد). کفشدوزک. پینه دوز
حیوانی باشد مانند ذَراریح لکن کوچکتر از اوست و فعل ذراریح از او می آید، و ذراریح جانوری است از مگس بزرگتر و عروسک همان است. (برهان) (آنندراج). حباحب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حیوانیست مانند ذراریح لکن کوچکتر و گردتر بود و همان فعل ِ ذراریح کند. مؤلف گوید: وی را بشیرازی عروسک خوانند و بدل ذراریح بود و گویند کرمی سبز است در درخت صنوبر و آن بقوت ذراریح بود. (اختیارات بدیعی). بپارسی موزه دوزک خوانند و آن حیوانیست سرخ که بر او نقطه های سیاه بود و از ذراریح خردتر باشد و در وقت انگور بر خوشۀ انگور نشیند. در خاصیت به ذراریح نزدیک است. موزه دوزک. کفشدوز (در تداول گناباد). کفشدوزک. پینه دوز