جدول جو
جدول جو

معنی طینوش - جستجوی لغت در جدول جو

طینوش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر قیدافه پادشاه اندولس و داماد فور هندی در زمان اسکندر مقدونی
تصویری از طینوش
تصویر طینوش
فرهنگ نامهای ایرانی
طینوش
نام پسر قیدافه (پادشاه اندلس) که داماد فور هندی و معاصر اسکندر بود، فردوسی از زبان قیدافه به اسکندر خطاباً گوید:
چنان دان که طینوش فرزندمن
کم اندیشه از دانش و پند من
یکی بادسار است و داماد فور
نباید که داند ز نزدیک و دور،
فردوسی،
، نام سفیری رومی نزد یزدگرد، (لغات شاهنامۀ رضازادۀ شفق)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تینوش
تصویر تینوش
(دخترانه)
نوش تو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینوش
تصویر مینوش
(دخترانه)
می نوشنده، نوشنده می
فرهنگ نامهای ایرانی
حباحب است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 3000 گزی خاور دستجرد، کوهستانی و کنار رودخانه و سردسیر با 967 تن سکنه، آب آن از قنات و رودخانه، محصول آنجا غلات و بنشن وانگور و گردو و زردآلو و بادام، شغل اهالی زراعت است، دبستان، پل آجری روی رود جهرود و کاروانسرای شاه عباسی قدیمی دارد، راه قدیمی کاروان رو قم به همدان ازاین ده میگذشته است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
حیوانی باشد مانند ذراریح لکن کوچکتر از اوست و فعل ذراریح از او می آید، و ذراریح جانوری است از مگس بزرگتر و عروسک همان است. (برهان) (آنندراج). حباحب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حیوانیست مانند ذراریح لکن کوچکتر و گردتر بود و همان فعل ذراریح کند. مؤلف گوید: وی را بشیرازی عروسک خوانند و بدل ذراریح بود و گویند کرمی سبز است در درخت صنوبر و آن بقوت ذراریح بود. (اختیارات بدیعی). بپارسی موزه دوزک خوانند و آن حیوانیست سرخ که بر او نقطه های سیاه بود و از ذراریح خردتر باشد و در وقت انگور بر خوشۀ انگور نشیند. در خاصیت به ذراریح نزدیک است. موزه دوزک. کفشدوز (در تداول گناباد). کفشدوزک. پینه دوز
لغت نامه دهخدا
(دُ زَ)
می نوشنده. نوشندۀ می:
هوش نگذاشت به سر آن لب مینوش مرا
با چنان هوش ربائی چه کند هوش مرا.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
امپراطور روم: ملکت اسطینوش بوقت (عمربن) عبدالعزیز شش سال بود. (مجمل التواریخ و القصص ص 137)
لغت نامه دهخدا