جدول جو
جدول جو

معنی طینوث - جستجوی لغت در جدول جو

طینوث(طَ / طِ)
حیوانی باشد مانند ذراریح لکن کوچکتر از اوست و فعل ذراریح از او می آید، و ذراریح جانوری است از مگس بزرگتر و عروسک همان است. (برهان) (آنندراج). حباحب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حیوانیست مانند ذراریح لکن کوچکتر و گردتر بود و همان فعل ذراریح کند. مؤلف گوید: وی را بشیرازی عروسک خوانند و بدل ذراریح بود و گویند کرمی سبز است در درخت صنوبر و آن بقوت ذراریح بود. (اختیارات بدیعی). بپارسی موزه دوزک خوانند و آن حیوانیست سرخ که بر او نقطه های سیاه بود و از ذراریح خردتر باشد و در وقت انگور بر خوشۀ انگور نشیند. در خاصیت به ذراریح نزدیک است. موزه دوزک. کفشدوز (در تداول گناباد). کفشدوزک. پینه دوز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طینوش
تصویر طینوش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر قیدافه پادشاه اندولس و داماد فور هندی در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
نام پسر قیدافه (پادشاه اندلس) که داماد فور هندی و معاصر اسکندر بود، فردوسی از زبان قیدافه به اسکندر خطاباً گوید:
چنان دان که طینوش فرزندمن
کم اندیشه از دانش و پند من
یکی بادسار است و داماد فور
نباید که داند ز نزدیک و دور،
فردوسی،
، نام سفیری رومی نزد یزدگرد، (لغات شاهنامۀ رضازادۀ شفق)
لغت نامه دهخدا
حباحب است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 3000 گزی خاور دستجرد، کوهستانی و کنار رودخانه و سردسیر با 967 تن سکنه، آب آن از قنات و رودخانه، محصول آنجا غلات و بنشن وانگور و گردو و زردآلو و بادام، شغل اهالی زراعت است، دبستان، پل آجری روی رود جهرود و کاروانسرای شاه عباسی قدیمی دارد، راه قدیمی کاروان رو قم به همدان ازاین ده میگذشته است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کرم شب تاب. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی: حباحب)
لغت نامه دهخدا