جدول جو
جدول جو

معنی طیفی - جستجوی لغت در جدول جو

طیفی
(فا)
دادی. انثیلی. صاحب اختیارات بدیعی و ابن البیطار این لفظرا با قاف و یاء ضبط کرده اند، و ظاهراً اگر هم کتابت آن با یاء درست باشد یاء آن در تلفظ به الف تبدیل میشود زیرا در فرانسه نیز این نام را طیفا تلفظ کنند. گفته اند حب بلسان است و گفته اند نباتیست برگ آن شبیه ببرگ سعد و ساق آن املس و گل آن سفید پیچیده مانند موی و منبت آن نیزارهاو آبهای ایستاده است. (فهرست مخزن الادویه). طیقی
لغت نامه دهخدا
طیفی
لاتینی تازی گشته لویی پهن برگ از گیاهان لوئی پهن برگ
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
فرهنگ لغت هوشیار
طیفی
طيفيٌّ
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به عربی
طیفی
Spectral
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
طیفی
spectral
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
طیفی
spectraal
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به هلندی
طیفی
спектральный
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به روسی
طیفی
spektral
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به آلمانی
طیفی
спектральний
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
طیفی
spektralny
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به لهستانی
طیفی
espectral
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
طیفی
spettrale
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
طیفی
espectral
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
طیفی
spektral
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
طیفی
वर्णक्रमीय
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به هندی
طیفی
스펙트럼의
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به کره ای
طیفی
طیفی
دیکشنری اردو به فارسی
طیفی
طیفی
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به اردو
طیفی
বর্ণালী
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به بنگالی
طیفی
สเปกตรัม
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به تایلندی
طیفی
spektrali
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
طیفی
光の
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
طیفی
光谱的
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به چینی
طیفی
ספקטרלי
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به عبری
طیفی
spektral
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیفی
تصویر صیفی
ویژگی محصولی که در تابستان به عمل می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیفری
تصویر طیفری
طبق، طبقچه، طبق کوچک، برای مثال یکی نیشکر داشت بر طیفری / چپ و راست گردید بر مشتری (سعدی۱ - ۱۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
مولانا لطیفی، مولدش معلوم نشد، اما بسیار طبع شوخ داشته و در صغر سن وفات کرده و از او اندک سخنی مانده است. این بیت ترکی از اوست:
گه آقار که تمار لبینک شکری
بیز کاتیکماس موهیچ آقارتماری (؟).
اگرچه ترکانه است، اما شوخ طبعی قائل معلوم میشود. (مجالس النفائس ص 51 و 225)
از شعرای قرن نهم و از مردم قسطمونی. مقیم استانبول. متوفی بسال 990 هجری قمری وی از معمرین است و تذکرهالشعرائی به ترکی دارد که اخیراً طبع و نشر شده. این بیت او راست:
گوزم یاشینی بحر ایتدک فراقکله جدالقدن
سنکاله قانی ای ظالم صوسزمزدی آرالقدن.
(قاموس الاعلام ترکی)
از مشاهیر شعرای هندوستان و از مردم جونپور و وی رادیوانی است حاوی اشعار لطیف و هم به تقلید حدیقۀ سنائی مثنویی دارد به نام منازل. این مقطع او راست:
عشق آتش به دل زار لطیفی زد و سوخت
طرز جان سوختن و شعلۀ آهش نگرید.
(قاموس الاعلام ترکی)
شمس الدین محمد لطیفی پسر قاضی شیخ کبیرکه مشهور است به قاضی زادۀ اردبیلی. وی معاصر شاه اسماعیل صفوی است. رجوع به شمس الدین محمد لطیفی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
حالت و چگونگی لطیف. لطافت:
از لطیفی که تویی ای بت و از شیرینی
ملک مشرق بیم است که رای تو کند.
منوچهری.
هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه بارد باران نوبهاری.
سعدی.
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 3هزارگزی خاوری لار، کنار راه شوسۀ لار به بندرعباس. جلگه، گرمسیر مالاریائی و دارای 702 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است و دبستانی بدانجا باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غُ طَ)
عبدالعزیز بن سهل بن سعد، مکنی به ابوالاصبع، او از موالی و محدث بود، و به سال 210 هجری قمری درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 410ب شود
سهل بن سعید غطیفی مصری. وی پیش پیغمبر اسلام آمد و در فتح مصر حاضر بود. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
عابس بن ربیعه. وی در فتح مصر حاضر بود. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
لغت نامه دهخدا
(غُ طَ فا)
نام اسپی که مسلمین داشتند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غُ طَ فی ی)
منسوب است به غطیف که بطنی از مراد است. (از انساب سمعانی ورق 410 ب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قطیف. (اللباب). رجوع به قطیف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لطیفی
تصویر لطیفی
در تازی نیامده: تنکی
فرهنگ لغت هوشیار