جدول جو
جدول جو

معنی طیران - جستجوی لغت در جدول جو

طیران
پرواز کردن، پریدن، پرش، پرواز
تصویری از طیران
تصویر طیران
فرهنگ فارسی عمید
طیران
مافروخی در کتاب محاسن اصفهان در دو مورد این اسم را ایراد کرده، یکی در مورد ذکر قصور معروف اصفهان که گوید: و قصر صخربن سدوس بطیران، (چ طهران ص 56)، دیگر درمورد ذکر جوامع اصفهان که گوید: و الجامعان الکبیر العتیق البدیع الانیق بنی اصله القدیم عرب قریه طیران و هم التیم، (محاسن اصفهان مافروخی چ طهران ص 84)،
و شاید ’طیرا’ که یاقوت حموی از قراء اصفهان شمرده با طیران هر دو یک موضع باشد و معلوم نیست ضبط کدام یک از این دو لفظ اصح است، و نیز رجوع به طهران شود
لغت نامه دهخدا
طیران
(حَ فَ)
پریدن. (منتهی الارب). پرواز کردن، شتافتن. (زوزنی). پرش. پرواز. طیران (بسکون یاء نیز آمده، مگر اصل اول است). (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج) :
این کبوتر که نیارد زبر کعبه پرید
طیرانش نه ببالا که بپهنا بینند.
خاقانی.
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند غفلت
بدرآی تا ببینی طیران آدمیت.
(گلستان).
چهارم خوش آوازی که بحنجرۀ داودی آب از جریان و مرغ از طیران بازدارد. (گلستان).
از گلیم خویش نگذارد برون پا مرد عشق
دل کند هرچند طیران در فضای خود بود.
ملا قاسم مشهدی.
با والد ماجدم بسی سال
کردی طیران به یک پر و بال.
درویش واله هروی (در مدح میر حسن اوبهی).
، دراز گردیدن چیزی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طیران
پرواز کردن، پرش
تصویری از طیران
تصویر طیران
فرهنگ لغت هوشیار
طیران
((طَ یَ))
پرواز کردن، پرواز
تصویری از طیران
تصویر طیران
فرهنگ فارسی معین
طیران
پرش، پرواز، پرواز کردن، پریدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایران
تصویر ایران
(دخترانه)
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جیران
تصویر جیران
(دخترانه)
آهو، آهو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیران
تصویر هیران
(دخترانه)
قرار (نگارش کردی: هران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میران
تصویر میران
(پسرانه)
امیران، میر (امیر) + ان (پسوند جمع فارسی)، نام روستایی در استان آذربایجان شرقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیران
تصویر شیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیران
تصویر پیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیران
تصویر تیران
(پسرانه)
نام چند تن از پادشاهان سلسله اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
ثورها، گاوها، گاوهای نر، جمع واژۀ ثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیران
تصویر جیران
آهو، پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیران
تصویر جیران
جارها، همسایگان، جمع واژۀ جار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیران
تصویر نیران
غیر ایران
جمع نار، آتش ها
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
کتاب اعمال رسولان 19:9، . مدرس فلسفۀ یونان بود در افسس، و پولس حواری در مدت دو سال در مدرسه او تعلیم میداد لکن مدرسه مرقوم مثل سایر مدارس نبود چنانکه بعضی گمان دارند بلکه محلی بود که روزها در اوقات معین در آنجا فراهم آمده مشغول درس میشدند. (اول تاریخ ایام 4:14) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / نِ)
نوعی از فطر و از آن بزرگتر. و تازۀ او سفید و زرد و خشک او سرخ است و در زیر درخت بلوط و زیتون میروید، و از سموم قتاله است حتی بوئیدن آن. (تحفۀ حکیم مؤمن). نباتیست مانند فطر و بزرگتر از آن و در شب مانند چراغ میدرخشد و تر و تازۀ آن سفید و زرد و خشک آن سرخ رنگ. منقطع میگردد از طروف مانند اسفنج قطعهای سرخ. و رطوبت آن بد بود. منبت آن اکثر زیر درخت بلوط و زیتون است و در سالی که باران بسیار بارد بیشتر میروید. طبیعت آن گرم و خشک در چهارم. افعال و خواص آن: نفعی تا حال از آن ظاهر نشده و از سموم قتالۀ قوی است حتی بوئیدن و لمس نمودن آن و اجتناب از آن واجب. (مخزن الادویه ص 380). و آن را طیشر و طشور نیز خوانند. رجوع به تذکرۀ انطاکی ج 1 ص 239 شود
لغت نامه دهخدا
کسی که اهل قریۀ طیرا از قراء اصفهان باشد، منسوب به طیرا، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طیشان
تصویر طیشان
طیش
فرهنگ لغت هوشیار
گند نای دشتی یکی از گونه های تره است که در ریزومش مقداری مواد اندوخته ذخیره می کند تره خاوری تره تابستانی بصل العفریت کراث نبطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیقان
تصویر طیقان
جمع طاق، از ریشه پارسی تاک ها تاغ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیوران
تصویر طیوران
رمن ساختگی در فارسی از طیور پرند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریان
تصویر طریان
نو پدیدی در خود زایی
فرهنگ لغت هوشیار
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیران
تصویر حیران
سرگشته، فرومانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیران
تصویر جیران
ترکی آهو، جمع جار، همسایگان، نگهبانان آهو غزال، جمع جار همسایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
گاوهای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیران
تصویر آیران
ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیران
تصویر دیران
جمع دار، خانه ها سرای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیران
تصویر بیران
ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهران
تصویر طهران
پارسی تازی گشته تهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهران
تصویر طهران
تهران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ واژه فارسی سره