طپانچه. تپانچه. سیلی. لطمه: الملاطمه واللطام، با کسی طپنچه زدن. (مصادر زوزنی) : اکنون او را طپنچه بر روی زد. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 1 ص 760). عمر طپنچه بر روی او زد. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 305)
طپانچه. تپانچه. سیلی. لطمه: الملاطمه واللطام، با کسی طپنچه زدن. (مصادر زوزنی) : اکنون او را طپنچه بر روی زد. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 1 ص 760). عمر طپنچه بر روی او زد. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 305)
مخفف طبانچه است که به عربی لطمه خوانند. (برهان) (آنندراج). تپانچه. (ناظم الاطباء) : ز گفتار هر دو پشیمان شدند تپنچه برخسارگان برزدند. فردوسی. رجوع به طپنچه شود
مخفف طبانچه است که به عربی لطمه خوانند. (برهان) (آنندراج). تپانچه. (ناظم الاطباء) : ز گفتار هر دو پشیمان شدند تپنچه برخسارگان برزدند. فردوسی. رجوع به طپنچه شود
طبانچه. اصلش تپانچه است. سیلی. چک. طپنچه. لطمه. زخم با کف دست. توگوشی. بناغوشی. بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه: خان بزاری و بخواری بازگشت از طپانچه لعل کرده روی و ران. فرخی. گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی شد ز طپانچه مرا چو معجر او بر. مسعودسعد. نرگس او شد ز دیده همچو نیلوفر در آب وز طپانچه دو رخ من رنگ نیلوفر گرفت. مسعودسعد. از طپانچه گشته رخسارش چو نار و پس بر او قطره های اشک بر چون دانه های ناردان. وطواط
طبانچه. اصلش تپانچه است. سیلی. چک. طپنچه. لطمه. زخم با کف دست. توگوشی. بناغوشی. بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه: خان بزاری و بخواری بازگشت از طپانچه لعل کرده روی و ران. فرخی. گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی شد ز طپانچه مرا چو معجر او بر. مسعودسعد. نرگس او شد ز دیده همچو نیلوفر در آب وز طپانچه دو رخ من رنگ نیلوفر گرفت. مسعودسعد. از طپانچه گشته رخسارش چو نار و پس بر او قطره های اشک بر چون دانه های ناردان. وطواط