جدول جو
جدول جو

معنی طپق - جستجوی لغت در جدول جو

طپق
نادرست نویسی تیغ تپق
تصویری از طپق
تصویر طپق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طبق
تصویر طبق
برپایه، بر پایه، تال، ترینان
فرهنگ واژه فارسی سره
یکنوع حقه ای که در آن توتون ریخته و لوله ای به آن وصل نموده و بر روی توتون آتش گذاشته جهت گرفتن دود بکشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپق
تصویر تپق
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپق
تصویر تپق
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوق
تصویر طوق
گردن بند، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طسق
تصویر طسق
خراجی که از هر جریب زمین زراعتی می گرفتند، خراجی که از کشت و زرع گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبق
تصویر طبق
پوشش
ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبه دار یا بی لبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند
کنایه از شرم زن، فرج زن
سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک
طبق زدن: کنایه از مالیدن دو زن فرج خود را به یکدیگر برای ارضای غریزۀ جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلق
تصویر طلق
جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تلک، تالک
درد زایمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرق
تصویر طرق
طریق ها، راه ها، مسیرها، روش ها، طریقه ها، رسم ها، مسلک ها، مذهب ها، جمع واژۀ طریق
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته تسک گونه ای ساو که به شمار گریب (جریب) گرفته می شده یا از آسیابان به شمار چاش و پهرست ساو (صورت مالیاتی) مقداری از خراج که بحسب سر جریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند سهمیه مالیاتی که به حبوبات (بر حسب جریب) تعلق می گرفت، صورت مالیاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبق
تصویر طبق
برابر و موافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرق
تصویر طرق
جمع طریق، راهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق
تصویر طاق
آسمانه، سقف محدب، سقفی چون خرپشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طپش
تصویر طپش
تپش، حرارت، نشستن و برخاستن آتش، ضربان قلب، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق
تصویر طوق
گردن بند، زیوری که گرد گردن برآرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلق
تصویر طلق
روا، حلال، بی آمیغ آزاد، رها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهق
تصویر طهق
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دار کدو دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد قباق بنگرید به قباق چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لپق
تصویر لپق
نادرست نویسی لپغ پارسی است زابگر (آپوخ) زبگر زابگر زابغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپق
تصویر تپق
((تُ پُ))
لغزش ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپق
تصویر چپق
((چُ پُ))
نوعی آلت تدخین دارای دسته ای چوبی و سری سفالی که توتون را در سر آن ریخته و دود کنند
چپق کسی را کشیدن: نهایت خشونت را نسبت به کسی اعمال کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرق
تصویر طرق
((طُ رُ))
جمع طریق، راه ها، روش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرق
تصویر طرق
((طَ رْ))
زدن، شاشیدن ستوران در آب
فرهنگ فارسی معین
((طَ بَ))
ظرفی شبیه سینی اما بزرگ تر از جنس چوب یا فلز که با آن چیزهای خوردنی حمل کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلق
تصویر طلق
((طَ))
معرب تلک، سنگی معدنی که به رنگ سفید نقره ای شفاف و براق و قابل تورق است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلق
تصویر طلق
((طِ لْ))
حلال، روا، خالص، چیزی که کس دیگری در آن شریک نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلق
تصویر طلق
رها شدن، رها شدن زن از قید عقد ازدواج، درد، درد زادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طسق
تصویر طسق
((طَ))
مقداری از خراج که به حسب سرجریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند، سهمیه مالیاتی که به حبوبات (برحسب جریب) تعلق می گرفت، صورت مالیاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوق
تصویر طوق
((طُ))
گردن بند، هر آن چه که گرداگرد چیزی را فرا گیرد، خطی بر گرد گردن پرندگان مانند کبوتر و قمری، لعنت به گردن کسی انداختن او را گرفتار زحمت و ناراحتی طولانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاق
تصویر طاق
فرد، یکتا، بی مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاق
تصویر طاق
تاک، مو، درختی که شاخه نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاق
تصویر طاق
سقف، سقف محدب، طیلسان، ردا، دست، طاقه، رف، طاقچه
فرهنگ فارسی معین
نوعی آلت تدخین با دستۀ چوبی و سر سفالی که توتون را در سر آن می ریزند و دود می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبق
تصویر طبق
مطابق، برابر
فرهنگ فارسی عمید