جدول جو
جدول جو

معنی طویلان - جستجوی لغت در جدول جو

طویلان
(طُ وَ لِ)
دهی از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان در 27 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و 6 هزارگزی میوله. کوهستانی و سردسیر با 960 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون و صیفی و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان گلیم و قالی بافی. راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله 4 هزار گز واقعند. و طویلان بالا و پائین نامیده می شوند. سکنۀبالا 500 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویلان
تصویر ویلان
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، در به در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
آویخته، معلق، در حال آویختگی، طفیلی، مزاحم، غمگین، در حال دعوا، گلاویز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویگان
تصویر بویگان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، پرکام
فرهنگ فارسی عمید
(طَ لَ)
ده کوچکی است از بخش رامیان شهرستان گرگان با 50 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان، ویلان و سیلان، از اتباع است. سرگردان. سرگشته.
- ویلان شدن، سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن.
- ویلان کردن، سرگردان کردن. سرگشته کردن.
- ویلان ماندن، سرگردان ماندن.
، بیکار و بیعار
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغیلان
تصویر اغیلان
درخت صمغ عربی صمغ عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدان
تصویر طریدان
شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریغان
تصویر طریغان
پارسی است تریغان گونه ای کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطویلات
تصویر تطویلات
جمع تطویل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اقوام، منسوبان، اقرباء
فرهنگ لغت هوشیار
در بوستان چاپ نولکشور (هند) 1925 ص 208 چنین آمده: سمیلان جو بر نگیرد قدم وجودیست بی منفعت چون عدم و در حاشیه نوشته: سمیلان به فتح یکم و کسر دوم آنچه مثل نوباوه ها که بعد از درویدن کشت جو و غیره برآید و بار نیاورد و بی منفعت باشد، بر نگیرد قدم. یعنی پای بر ندارد مراد نمی بالد و پا نمیگیرد یعنی گل و لای سیل که هر جا مانده است و جاری نیست وجود بی منفعت است که حکم عدم دارد زیرا که از او نفع به کسی (نمی رسد) ولی این قول مقنع نیست. در بوستان به اهتمام امیر خیزی تبریز 1310 ص 10 بیت به همین طرز آمده و در حاشیه سمیلان نوشته شده: بقیه آب در ته حوض و غیره در نسخه چاپ فروغی این بیت آمده اما در نسخه چاپ قریب حذف شده. با آنکه در مقدمه همین چاپ (ص لط) درج گردیده آقای فرزان سمیلان را حدسا به چوشمال تصحیح کرده اند و شملال در عربی شتر تندرو است ولی هیچیک از نسخ موجود این صورت را ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویگان
تصویر بویگان
بچه دان زهدان رحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
در حال آویختگی
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره، سرگردان سر گشته، بیکار و بیعار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویدان
تصویر بویدان
ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویلان
تصویر ویلان
((وِ))
سرگردان، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
معلق، آویخته، در حال جنگ و گریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سویگان
تصویر سویگان
بعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اطرافیان
فرهنگ واژه فارسی سره
آواره، بی تربیت، سرگردان، گمراه، گمگشته، متحیر، ول، ولنگار، هرزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
Freeloader, Hanging
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
parasite, suspendu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
scroccone, appeso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
profiteur, hangend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
gorrón, colgado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
нахлебник , висящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
aproveitador, pendurado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
食白食的人 , 悬挂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
pasożyt, wiszący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
нахлібник , підвішений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
Schmarotzer, hängend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
ผู้เกาะกิน , แขวน
دیکشنری فارسی به تایلندی