جدول جو
جدول جو

معنی طویس - جستجوی لغت در جدول جو

طویس(طُ وَ)
مصغر طاووس. (منتهی الارب). طاووس خرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اویس
تصویر اویس
(پسرانه)
گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طویت
تصویر طویت
نیت، ضمیر، خاطر، اندیشه، باطن شخص، راز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویس
تصویر نویس
پسوند متصل به واژه به معنای نویسنده مثلاً دعانویس، روزنامه نویس، نامه نویس، پسوند متصل به واژه به معنای نوشته شده مثلاً پاک نویس، چرک نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوسی
تصویر طوسی
از مردم طوس، برای مثال فردوسی طوسی، اسدی طوسی، خواجه نظام الملک طوسی، (صفت نسبی، اسم) رنگ سبز که به سفیدی زند، خاکستری، نوعی شال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز، بلند، کشیده، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
فرهنگ فارسی عمید
(طِمْ می)
تمیسه. شهری است بطبرستان، یا آن طمیسه است و یا طمیسه. (منتهی الارب). شهری است از نقاط جلگۀ طبرستان به شانزده فرسنگی ساری در آخر حدود طبرستان از جانب خراسان و جرجان و بر آن دروازه ای عظیم است و کسی نتواند از طمیس بجرجان بیرون شود مگر آنکه از این دروازه بگذرد چه از کوهسار بدریا کشیده و بگچ و آجر برآورده اند، و کسری انوشروان بساخته تا طبرستان از آسیب و غارت ترکان مصون ماند. سعید بن العاص بسال سی هجری بروزگار عثمان بن عفان آن را بگشود. طمیس را مردم بسیار و مسجد جامع و سرداری است که دوهزار سپاهی بزیر فرمان اوست، و عجم تمیسه نامندش. و سمعانی آرد: طمیسه بضم ط و فتح میم قریه ای است بمازندران و من یک شب در آن بسر بردم. این کلمه باید معرب تمیسه باشد
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شیخ اویس، ابن شیخ حسن دومین ازآل جلایر 757 هجری قمری تا 777 هجری قمری) :
من از جان چاکر سلطان اویسم
اگر چه یادش ازچاکر نباشد.
حافظ.
در هر یک از دو خانوادۀ آل مظفر، ملوک فارس وجلایریان، ملوک بغداد سلطان اویس نامی بوده است که هردو معاصر خواجه و هر دو ممکن است ممدوح خواجه در این غزل باشند و قرینه ای بر تعیین هیچکدام در این غزل موجود نیست. (قزوینی). و رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول شود
از خاندان بادوسپان (973- 975 هجری قمری) که در نور مازندران حکومت داشت. (التدوین)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طس ّ. رجوع به طس شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بحر طبیس، دریای بسیارآب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِلْ لی)
نابینا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابوزیاد گوید: طوعه و طویع، از آبهای بنی العجلان است. شاعر گوید:
نظرت و دوننا علماً طویع
و منقاد المخارم من ذقان.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کور و نابینا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
حصنی است به اسپانیا
لغت نامه دهخدا
(طَ لُلْ بَ)
دهی از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 32 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل با 162 تن سکنه. آب آن از رود اترک. محصول آنجا غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
عبدالله بیک (1866- 1915 میلادی). صاحب روایه واقعه البرامکه. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1253)
لغت نامه دهخدا
(طَ وی یَ)
راز. (منتهی الارب). اندیشه. (دهار) (دستوراللغه). نیت. ضمیر. (منتخب اللغات). دل. (مهذب الاسماء). درون: وجوه لشکر و اعیان و حشم را بخواند و گفت شما عادت من در خلوص عبودیت و صفای عقیدت و طویت و یکدلی و مناصحت و عرفان حق نعمت این پادشاه شناخته اید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 81) ، قصد. (منتهی الارب) ، چاه. (منتخب اللغات). چاه برآورده از سنگ. (منتهی الارب) ، پیچیدگی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
به قول مؤلف حاوی فقاح اذخر است، فقاح اذخر، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است پنج فرسنگی مشرقی ده روم به فارس. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
رنگ میان سبزو سرخ، رنگی مقابل سوسنی، رنگ سبز که بسپیدی زند
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ما ادری این طوس به، ای این ذهب به. (منتهی الارب). نمی دانم کجا برد او را. (ناظم الاطباء) ، طاوس کشیدن نقاش، پیکر بکردن. (تاج المصادربیهقی) ، آراستن چیزی و این معنی اخیردر کتابهای لغت نیست ولیکن در کلام بعضی مولدین واردشده است. (از اقرب الموارد) ، رنگ طاوس گرفتن. رنگ پر طاوس گرفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و بعضی وسمۀ تنها برنهند و رنگ او طاوسی آید و رنگ وسمۀ هندی زودتر گیرد و تمامتر آید لکن طاوسی تر آید و رنگ وسمۀ کرمانی دیرتر گیرد ولکن سیاه تر بود و تطویس او کمتر بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وطیس
تصویر وطیس
تنور، جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویس
تصویر نویس
بنویس، مینویسم
فرهنگ لغت هوشیار
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیس
تصویر طلیس
کور، زندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمیس
تصویر طمیس
کور نابینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوسی
تصویر طوسی
رنگ میان سبز و سرخ، دودی، خاکستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویت
تصویر طویت
راز، اندیشه، دل، درون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
مستطیل، بلند، دیرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسیس
تصویر طسیس
جمع طس، از ریشه پارسی تشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویس
تصویر سویس
غفلت و آگاه نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویس
تصویر گویس
((گَ))
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند، شیرزنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویت
تصویر طویت
((طَ یَّ))
نیت، اندیشه، راز، باطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویل
تصویر طویل
((طَ))
دراز، بلند، یکی از بحور شعر عرب که وزن آن چهار بار «فعولن مفاعیلن» است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره