تاجی از پر که بر سر بعضی پرندگان می روید، کاکل پرنده هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سر، بدبدک، شانه به سر، بوبویه، بوبه، پوپو، پوپؤک، شانه سرک، پوپک، مرغ سلیمان، پوپش، بوبو، کوکله، بوبک
تاجی از پر که بر سر بعضی پرندگان می روید، کاکُل پرنده هُدهُد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانِه سَر، بَدبَدَک، شانِه بِه سَر، بوبویِه، بوبِه، پوپو، پوپُؤَک، شانِه سَرَک، پوپَک، مُرغِ سُلِیمان، پوپَش، بوبو، کوکَلِه، بوبَک
گوی لاستیکی که با آن بازی کنند، یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند، در امور نظامی از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافت های دور مثلاً توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعه گیری، توپ ساحلی، توپ دریایی، توپ هواپیمازنی توپ زدن: بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند
گوی لاستیکی که با آن بازی کنند، یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند، در امور نظامی از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافت های دور مثلاً توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعه گیری، توپ ساحلی، توپ دریایی، توپ هواپیمازنی توپ زدن: بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند
قدرت، توانگری، فزونی، عطا، احسان مقابل کوتاهی، درازی مقابل عرض، درازا، دراز شدن در ریاضیات هر یک از دو ضلع بزرگ تر مستطیل، امتداد مثلاً در تمام طول خیابان، قدم به قدم گل گذاشته بودند، طولانی شدن مدت مثلاً در طول این چند سال، پدرت خیلی شکسته شده است طول جغرافیایی: در علم جغرافیا فاصلۀ زاویه ای بین نصف النهار هر نقطه از نصف النهار مبدا معمولاً گرینویچ طول دادن: به تاخیر انداختن طول کشیدن: به درازا کشیدن، ادامه یافتن طول موج: در علم فیزیک فاصلۀ مابین ماکزیمم های دوموج متوالی، مقدار مسافتی که حرکت ارتعاشی در زمان تناوب خود می پیماید
قدرت، توانگری، فزونی، عطا، احسان مقابلِ کوتاهی، درازی مقابلِ عَرض، درازا، دراز شدن در ریاضیات هر یک از دو ضلع بزرگ تر مستطیل، امتداد مثلاً در تمام طول خیابان، قدم به قدم گُل گذاشته بودند، طولانی شدن مدت مثلاً در طول این چند سال، پدرت خیلی شکسته شده است طول جغرافیایی: در علم جغرافیا فاصلۀ زاویه ای بین نصف النهار هر نقطه از نصف النهار مبدا معمولاً گرینویچ طول دادن: به تاخیر انداختن طول کشیدن: به درازا کشیدن، ادامه یافتن طول موج: در علم فیزیک فاصلۀ مابین ماکزیمم های دوموج متوالی، مقدار مسافتی که حرکت ارتعاشی در زمان تناوب خود می پیماید
پیرا گردی، گشت، کلک چوب و نی که بر هم بندند و مشکی چند بر باد کرده بر آن نهند و بر آن نشسته از آب بگذرند، دیواره، شبگرد پارسی است توف زن پیر و شکسته دور چیزی گشتن گرداگرد گردیدن، طواف گشت
پیرا گردی، گشت، کلک چوب و نی که بر هم بندند و مشکی چند بر باد کرده بر آن نهند و بر آن نشسته از آب بگذرند، دیواره، شبگرد پارسی است توف زن پیر و شکسته دور چیزی گشتن گرداگرد گردیدن، طواف گشت
یکی از سلاح های آتشین جنگی که توسط آن گلوله های بزرگ را به مسافت دور پرتاب کنند، گوی لاستیکی انباشته از باد که با آن بازی کنند، واحد شمارشی برای پارچه، کنایه از وضع مالی خوب توپ کسی پر بودن: کنایه از خشمگین و شاکی بودن
یکی از سلاح های آتشین جنگی که توسط آن گلوله های بزرگ را به مسافت دور پرتاب کنند، گوی لاستیکی انباشته از باد که با آن بازی کنند، واحد شمارشی برای پارچه، کنایه از وضعِ مالی خوب توپ کسی پر بودن: کنایه از خشمگین و شاکی بودن