دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 28 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان با 1363 تن سکنه، آب آن از قنات و زاینده رود و راه آن ماشین رو است، و در حدود ده باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 28 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان با 1363 تن سکنه، آب آن از قنات و زاینده رود و راه آن ماشین رو است، و در حدود ده باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع در 9هزارگزی باختری چرداول آب آن از رود خانه چرداول و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع در 9هزارگزی باختری چرداول آب آن از رود خانه چرداول و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان دشت پیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، واقع در 22500گزی باختری اشنویه و پنج هزارگزی شمال ارابه رو آقبلاغ، دره و سردسیر، دارای 87 تن سکنه، آب آن از رود لورکان و چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان دشت پیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، واقع در 22500گزی باختری اشنویه و پنج هزارگزی شمال ارابه رو آقبلاغ، دره و سردسیر، دارای 87 تن سکنه، آب آن از رود لورکان و چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین، واقع در 27هزارگزی باختر بوئین و150هزارگزی راه عمومی، جلگه و معتدل، دارای 758 تن سکنه، آب آن از رود خانه خررود، محصول آنجا غلات و باغات، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین، واقع در 27هزارگزی باختر بوئین و150هزارگزی راه عمومی، جلگه و معتدل، دارای 758 تن سکنه، آب آن از رود خانه خررود، محصول آنجا غلات و باغات، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لقب امیر تیمور 736 - 807 هجری قمری) مؤسس سلسلۀ تیموریان (771 - 906 هجری قمری)، محمد قزوینی در ضبط این کلمه چنین نویسد: گورکان که به مغولی به معنی ’داماد’ است در وجه تسمیۀ آن ابن عربشاه (متوفی 854) که خود معاصر تیمور بوده است در کتاب عجائب المقدور فی نوائب تیمور آرد: ’چون تیمور بر ماوراءالنهرمسلط شد و دختران پادشاهان را تزویج نمود در القاب او کلمه گورکان را اضافه نمودند که به مغولی به معنی داماد است، چه وی داماد پادشاه گردید و با ایشان پیوند نمود، راقم سطور گوید ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی المتوفی سنه 874 که معاصر شاهرخ پسر امیر تیمور و اولاد او بوده است، در کتاب المنهل الصافی و المستوفی بالوافی نیز عیناً همین وجه تسمیه را ذکر کرده در اول ترجمه حال امیر تیمور گوید ’و کورکان معناه باللغه العجمیه صهر الملوک’، سپس در اثناء ترجمه گوید، ’و اظهر العصیان علی السلطان حسین و استفحل امره و استولی علی ماوراءالنهر و تزوج بنات ملوکها فعند ذلک لقب بکورکان تقدم الکلام علی کورکان فی اول الترجمه’، و قاضی احمد غفاری در تاریخ جهان آرا در شهر حال تیمور گوید: و اطلاق گورکان بروی به واسطۀ آن است که او داماد امیر حسین بن امیر مسلای بن امیر قزغن صاحب ماوراءالنهر است یا طغاجار برادر قراجار (جد امیر تیمور به زعم مورخین تیمور به دختر داماد چنگیزخان بود) و مستشرق شهیر فرانسوی کاترمر در ترجمه فصلی از مطلعالسعدین لعبد الرزاق السمرقندی راجع به ورود سفارتی از جانب خاقان چین به دربار شاهرخ گوید: ’چینیان امیر تیمور را به لقب یوئن فوما می خوانند زیرا که وی دختر شونتی آخرین پادشاه سلسلۀ یوئن را تزویج کرده بود، یوئن به اصطلاح چینیان نام سلسلۀ پادشاهان مغول است از اعقاب چنگیزخان که در چین سلطنت کرده اند و فوما به چینی به معنی داماد است و ترجمه تحت اللفظی کلمه گورگان است که نیز به ترکی به معنی داماد است، پس یوئن فوما به معنی داماد یوئن می شود، راقم سطور گوید دامادان چنگیزخان چنانکه رشیدالدین فضل اﷲ در جامعالتواریخ در ضمن تعداد دختران چنگیزخان اسامی آنها را ذکر می کند همه ملقب به گورگان بوده اند و بعد از اسم هریکی از آنها بلااستثناء کلمه گورکان ملحق است در عنوان دختر چهارم چنگیزخان گوید: ’دختر چهارم تومالون او را به پسر پادشاه قنقرات داد نام او گورکان هرچندکورکان داماد باشد نام او هم گورکان بوده’، و گویا گورکان نزد پادشاهان مغول یکی از درجات خانوادۀ سلطنتی بوده است، مثل شاهزاده و معادل آن در ملل دیگر وجود ندارد و عبارت ابن تغری بردی که در تفسیر گورگان گوید ’و معناه صهر الملوک’ و نمی گوید ’معناه الصهر’ مؤید این احتمال و تقریباً صریح در آن است، و شاید اینکه عثمانیها به بعضی از رجال دولت خود لقب فارسی داماد داده اند مانند ابراهیم پاشا و غیره منشأش همین مسئله باشد، (از بیست مقالۀ قزوینی ج 1 صص 52 - 55)
لقب امیر تیمور 736 - 807 هجری قمری) مؤسس سلسلۀ تیموریان (771 - 906 هجری قمری)، محمد قزوینی در ضبط این کلمه چنین نویسد: گورکان که به مغولی به معنی ’داماد’ است در وجه تسمیۀ آن ابن عربشاه (متوفی 854) که خود معاصر تیمور بوده است در کتاب عجائب المقدور فی نوائب تیمور آرد: ’چون تیمور بر ماوراءالنهرمسلط شد و دختران پادشاهان را تزویج نمود در القاب او کلمه گورکان را اضافه نمودند که به مغولی به معنی داماد است، چه وی داماد پادشاه گردید و با ایشان پیوند نمود، راقم سطور گوید ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی المتوفی سنه 874 که معاصر شاهرخ پسر امیر تیمور و اولاد او بوده است، در کتاب المنهل الصافی و المستوفی بالوافی نیز عیناً همین وجه تسمیه را ذکر کرده در اول ترجمه حال امیر تیمور گوید ’و کورکان معناه باللغه العجمیه صهر الملوک’، سپس در اثناء ترجمه گوید، ’و اظهر العصیان علی السلطان حسین و استفحل امره و استولی علی ماوراءالنهر و تزوج بنات ملوکها فعند ذلک لقب بکورکان تقدم الکلام علی کورکان فی اول الترجمه’، و قاضی احمد غفاری در تاریخ جهان آرا در شهر حال تیمور گوید: و اطلاق گورکان بروی به واسطۀ آن است که او داماد امیر حسین بن امیر مسلای بن امیر قزغن صاحب ماوراءالنهر است یا طغاجار برادر قراجار (جد امیر تیمور به زعم مورخین تیمور به دختر داماد چنگیزخان بود) و مستشرق شهیر فرانسوی کاترمر در ترجمه فصلی از مطلعالسعدین لعبد الرزاق السمرقندی راجع به ورود سفارتی از جانب خاقان چین به دربار شاهرخ گوید: ’چینیان امیر تیمور را به لقب یوئن فوما می خوانند زیرا که وی دختر شونتی آخرین پادشاه سلسلۀ یوئن را تزویج کرده بود، یوئن به اصطلاح چینیان نام سلسلۀ پادشاهان مغول است از اعقاب چنگیزخان که در چین سلطنت کرده اند و فوما به چینی به معنی داماد است و ترجمه تحت اللفظی کلمه گورگان است که نیز به ترکی به معنی داماد است، پس یوئن فوما به معنی داماد یوئن می شود، راقم سطور گوید دامادان چنگیزخان چنانکه رشیدالدین فضل اﷲ در جامعالتواریخ در ضمن تعداد دختران چنگیزخان اسامی آنها را ذکر می کند همه ملقب به گورگان بوده اند و بعد از اسم هریکی از آنها بلااستثناء کلمه گورکان ملحق است در عنوان دختر چهارم چنگیزخان گوید: ’دختر چهارم تومالون او را به پسر پادشاه قنقرات داد نام او گورکان هرچندکورکان داماد باشد نام او هم گورکان بوده’، و گویا گورکان نزد پادشاهان مغول یکی از درجات خانوادۀ سلطنتی بوده است، مثل شاهزاده و معادل آن در ملل دیگر وجود ندارد و عبارت ابن تغری بردی که در تفسیر گورگان گوید ’و معناه صهر الملوک’ و نمی گوید ’معناه الصهر’ مؤید این احتمال و تقریباً صریح در آن است، و شاید اینکه عثمانیها به بعضی از رجال دولت خود لقب فارسی داماد داده اند مانند ابراهیم پاشا و غیره منشأش همین مسئله باشد، (از بیست مقالۀ قزوینی ج 1 صص 52 - 55)
دهی است از دهستان سیاهو از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در 104 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و 7 هزارگزی شمال راه مالرو گهره به سیاهو، کوهستانی و گرمسیر با 309 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، مزرعۀ اتاسین جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان سیاهو از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در 104 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و 7 هزارگزی شمال راه مالرو گهره به سیاهو، کوهستانی و گرمسیر با 309 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، مزرعۀ اتاسین جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 11000 گزی شمال کرج و 54 هزار و سیصدگزی تهران متصل براه کرج به چالوس، در درۀ رود کرج، سردسیر، دارای 221 تن سکنه، آب آن از رود کرج، محصول آنجا غلات و میوه و لبنیات، شغل اهالی زراعت است و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ده کوچکی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان، واقع در 92 هزارگزی شمال باختری راور و 170 هزارگزی شمال راه فرعی راور به یزد، دارای 40 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 11000 گزی شمال کرج و 54 هزار و سیصدگزی تهران متصل براه کرج به چالوس، در درۀ رود کرج، سردسیر، دارای 221 تن سکنه، آب آن از رود کرج، محصول آنجا غلات و میوه و لبنیات، شغل اهالی زراعت است و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ده کوچکی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان، واقع در 92 هزارگزی شمال باختری راور و 170 هزارگزی شمال راه فرعی راور به یزد، دارای 40 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون، در 48 هزارگزی خاور کنار تخته و دامنۀ جنوبی کوه سلب، کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی، دارای 83 تن سکنه، فارسی زبان، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون، در 48 هزارگزی خاور کنار تخته و دامنۀ جنوبی کوه سلب، کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی، دارای 83 تن سکنه، فارسی زبان، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان در 75هزارگزی خاور سیردان و 9 هزارگزی راه مالرو عمومی، کوهستانی و سردسیر با 347 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود محلی، محصول آنجا غلات و گردو، شغل اهالی زراعت وگله داری و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است، راه آن مالرو و صعب العبورست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان در 75هزارگزی خاور سیردان و 9 هزارگزی راه مالرو عمومی، کوهستانی و سردسیر با 347 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود محلی، محصول آنجا غلات و گردو، شغل اهالی زراعت وگله داری و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است، راه آن مالرو و صعب العبورست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
گلخن و آتشدان گرمابه و حمام را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آتشدان گرمابه، (شرفنامۀ منیری)، آتشدان گرمابه باشد و آن را تون نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)
گلخن و آتشدان گرمابه و حمام را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آتشدان گرمابه، (شرفنامۀ منیری)، آتشدان گرمابه باشد و آن را تون نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 60هزارگزی خاور مسکون و26هزارگزی خاور شوسۀ سبزواران - بم، با 40 تن سکنه. مزارع قلیجانی، گردو اسفید، محمد قنبری و جو سفیدی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 60هزارگزی خاور مسکون و26هزارگزی خاور شوسۀ سبزواران - بم، با 40 تن سکنه. مزارع قلیجانی، گردو اسفید، محمد قنبری و جو سفیدی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان در 27 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و 6 هزارگزی میوله. کوهستانی و سردسیر با 960 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون و صیفی و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان گلیم و قالی بافی. راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله 4 هزار گز واقعند. و طویلان بالا و پائین نامیده می شوند. سکنۀبالا 500 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان در 27 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و 6 هزارگزی میوله. کوهستانی و سردسیر با 960 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون و صیفی و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان گلیم و قالی بافی. راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله 4 هزار گز واقعند. و طویلان بالا و پائین نامیده می شوند. سکنۀبالا 500 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)