جدول جو
جدول جو

معنی طوسک - جستجوی لغت در جدول جو

طوسک
دیفساقوس، گیاهی خاردار، برگ هایش شبیه برگ کاهو و چسبیده به ساق. در میان برگ و ساق آن کرم های ریز سفید تولید می شود. خس الکلاب، مشطالراعی، طوسک، دینساقوس
تصویری از طوسک
تصویر طوسک
فرهنگ فارسی عمید
طوسک(سَ)
نوعی از خار است که آن را بعربی شوکهالدراجین و خس الکلب ومشطالراعی خوانند. گویند اگر قدری از گل آن بکوبند و در شیر مالند شیر بسته گردد و اگر بجوشانند و بر موضعی که خواهند قطع کردن ضماد کنند بی حس گرداند. (برهان) (آنندراج). مشطالراعی. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طوسک
نادرست نویسی توسک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره دیبساغوس ها جزو رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که گونه ای از آن در نواحی مختلف ایران سانتیمتر 80 تا 5، 1 متر می رسد این گیاه دارای برگهای دندانه یی می باشد که دو به دو مقابل هم قرار گرفته اند گلهایش بنفش یا سفیدند. از جوشانده برگها و گلهای این گیاه در تداوی به عنوان معرق و اشتها آور و مدر استفاده می کنند توسک لحیانی جرامعه مشط الراعی چوپان دراقی دنساقوس حسن الکلب شوک الذراجین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوطک
تصویر طوطک
طوطی، پرنده ای با پرهای سبز و سرخ و منقار خمیده که می تواند بعضی اصوات را تقلید کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوسک
تصویر جوسک
تکمه لباس، وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوسک
تصویر کوسک
باقلا، دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، کالوسک، باقلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوسی
تصویر طوسی
از مردم طوس، برای مثال فردوسی طوسی، اسدی طوسی، خواجه نظام الملک طوسی، (صفت نسبی، اسم) رنگ سبز که به سفیدی زند، خاکستری، نوعی شال
فرهنگ فارسی عمید
آویز پیاله مانندی از طلا یا نقره که برگردن اسب یا پرچم آویزان می کنند، طاسی که در بازی نرد به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
حشرۀ کوچک با ل دار به رنگ سیاه یا سرخ یا قهوه ای و به انواع مختلف که چند هزار نوع از آن شناخته شده و بسیاری از آن ها از آفات کشتزار ها هستند
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از شال، پتو و برک غلاف کمان هم گویند:
صلیب همه کافران سوختم
که طوسی بدین رشته دردوختم،
نظام قاری (دیوان البسه ص 194)،
، غلاف کمان: به اسم مسمای اوکمان طوسی پوش و زره داودی بعشق زیور حلقه در گوش (؟)، نظام قاری، (دیوان البسه ص 136)
لغت نامه دهخدا
(طو طَ)
طوطی. ببغاء. اسم عامی طوطی است که بعربی ببغاء نامند. (فهرست مخزن الادویه) : و اندر دشتها و بیابانهای وی (هندوستان) جانوران گوناگونند، چون پیل و گرگ و طاووس و کرکوی و طوطک و شارک و آنچه بدین ماند. (حدود العالم).
بر الواح ایوان کیوان مثالش
سپیدآب قمری و زنگار طوطک.
؟ (از جنگی خطی مورخ به 651 هجری قمری).
، نام سازی است و در عرف الغوزه خوانند. میرنجات راست:
ارغنون و نی و قانون برد از دل شک را
کوک کن توتک و طنبور و دف و تنبک را.
(از آنندراج).
و در تداول محلی گناباد بر سازی دهنی که از گل پخته سازند اطلاق شود و در شمار بازیچه های کودکان است. رجوع به مقالۀ آلات موسیقی ایران قدیم در مجلۀ موسیقی شمارۀ 6 دورۀ 3 ص 67 شود
لغت نامه دهخدا
رنگ میان سبزو سرخ، رنگی مقابل سوسنی، رنگ سبز که بسپیدی زند
لغت نامه دهخدا
منسوب به طوس، شهری به خراسان، منسوب به طوس از قرای بخارا، ابوجعفررضوان بن عمران الطوسی از آنجاست، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام کوچه ای به بلخ. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دیهی است از دیه های بخارا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دهی از دهستان کیدقان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، در 13هزارگزی جنوب ششتمد، سر راه مالرو عمومی ششتمد به کاشمر. کوهستانی و معتدل با 907 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بگفتۀ صاحب برهان و آنندراج نام یکی از سرداران ضحاک، ولی پیداست که آن را به اشتباه بر وزن خوبک ضبط کرده اند. رجوع به طورگ شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وِ)
باقلا را گویند و به عربی جرجیر خوانند. (برهان). اسم فارسی جرجیر است و باقلا را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نوعی از جعل باشد و او بیشتر در حمامها متکون میشود، (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، صراراللیل، جدجد، صیاح اللیل، خرچسنه، گوگال، (یادداشت بخط مؤلف)،
- امثال:
سوسک به بچه اش میگوید قربان دست و پای بلوریت
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تیهو و آن پرنده ای باشد شبیه به کبک لیکن کوچکتر از اوست. (برهان) (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ)
فرانسوا ژوزف (1734-1829م.). آهنگ ساز فرانسوی متولد در ورگنی. وی یکی از به وجودآورندگان سمفونی است. گوسک سازندۀ آهنگ های انقلابی و یکی از استادان هنرستان است
لغت نامه دهخدا
(طو طَ)
دهی از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده در 48 هزارگزی جنوب خاوری سوریان. کوهستانی و معتدل با 125 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت. راه آن فرعی است. پاسگاه ژاندارمری دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مصغر بوسه. (آنندراج). بوسۀ کوچک. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
خس الکلب است که ویناقوس نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مصغرطاس است. (آنندراج). طاس خرد. (شمس اللغات). رجوع به طاسچه شود، در بازی نرد کعب، کعبه، هر دو طاس نرد. کعبتین. رجوع به طاس شود:
نقش از طاسک زر چون همه شش می آید
از چه معنی است فرومانده به ششدر نرگس.
سلمان ساوجی.
، مرادف طاس در معانی آویزهای طلا و نقره و اسباب زینت و حقۀ سیم که آنها را از رایت و بر گستوان و گردن اسب و مانند اینها در می آویخته اند:
بهمه ملک زمین ز آنکه فرو نارد سر
مهچۀ رایت او گشته فلکسا بینی
طاسک رایت مشکین سلبش را که ز دور
چون مه بدر فراز شب یلدا بینی.
اثیرالدین اومانی.
تیغ را گر آب دادندی ز لطفت دروغا
آب حیوان ریختی در طاسک برگستوان.
سیف اسفرنگ.
مه طاسک گردن سمندت
شب طرۀ گیسوی سیاهت.
جمال الدین عبدالرزاق
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه شهرستان ملایر است که 1250 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ سَ)
رجاء. رجی. میل کاذب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موسک
تصویر موسک
گیاهی است از تیره نعناعیان که در نواحی معتدل میروید، کبیکج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوسی
تصویر طوسی
رنگ میان سبز و سرخ، دودی، خاکستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوطک
تصویر طوطک
نادرست نویسی توتک دودک از پرندگان طوطی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است: تاسک تاس کوچک طاس کوچک طاس خرد، کعب کعبه یکی از کعبتین، آویز های طلا و نقره طاس، حقه سیم (از اسباب زینت) طاس، طاس کوچک که در منجوق و پرچم تعبیه شده است. یا طاسک پرچم. طاس پرچم. یا طاسک منجوق. ماهچه علم
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ای است سیاه یا سرخ و پردار که در جاهای نمناک پیدا میشود حشره ایست از راسته قاب بالان که بدنی کشیده و قهوه یی دارد و بالهایش نیز همرنگ بدن میباشد. دو بال جلو این جانور ضخیم و مانند دو قاب روی بالهای نازک عقب را می پوشاند. قطعات دهنی وی از نوع جونده است. سوسک بیشتر شبها از لانه خارج شده از خرده ریز غذا ها تغذیه میکند و چون حامل نطفه میکربهای مختلف است جانوری موذی و خطرناک است سپیرک سپیرو. یا سوسک طلایی. حشره ایست از راسته قاب بالان که در حدود 25 گونه از آن شناخته شده حشره ایست سنگین و کندرو برنگ طلایی مایل به قرمز شکمش مایل به سفیدی است و در انتهای شکمش نوع آلت نوک تیزی جهت حفر زمین قرار دارد. نوزاد این حشره و همچنین حشره بالغ علفخوارند و بیشتر به مزارع چغندر و چغندر قند حمله میکنند زنبور طلایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوسک
تصویر جوسک
تکمه، گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوسک
تصویر کوسک
((کَ س))
باقلا
فرهنگ فارسی معین
حشره ای است از راسته قاب بالان که بدنی کشیده و قهوه ای دارد و بال هایش نیز همرنگ بدنش می باشد. چند هزار نوع از آن شناخته شده و بسیاری از آن ها حامل نطفه میکروب های مختلف است. سپیرک و سپیرو نیز نامیده می شود
فرهنگ فارسی معین